پارسی71

سایتی برای تمامی طعم ها!

پارسی71

سایتی برای تمامی طعم ها!

قصه ی نفرت

قصه ی نفرت 

هنوز رد پای تو بر پیکر بی جانم باقیست

هنوز سرنوشت پاکم بر سیاهی شب جاریست

هنوز جای سیلی حرف تلخت

روی اشک های گونه ام باقیست

هنوز آتشین نفس بر صدای تو جاریست

ای قصه ی نفرت پُر گریز

یاد من در کجای تو جاریست

من بکوبم و برفتم از دیار تو

امن تر باشد جستن از خیال تو

ناز کردن را دگر آموختم

شیوه ی رندان دگر بار سوختم

در کلام شعر من ابتدای نطق من

پُر گریز یاد من ، امن باشد ناز من

اینک این نام تو است

چون تنفر باقیست

شاید این رنگ تو است

چون پلیدی جاریست !

روزگاری عشق من در کنار نام تو

گرمی ایثار تو با تولد جان گرفت

حامی شب های من در دیار تو مرا آسان گرفت !

شعر هایم ، حرف هایم

بغض هایم ، زجه هایم

واژه های گنگ من اینک تو هستی !

ای قصه ی نفرت پُر گریز

یاد روزهای بچگی

من بخوانم و تو بری زندگی

آشنا شدم بر کبودی قلب تو

نای رفتنم نبود ، چون شکستم از قلب تو

ساده بودم از دیار تو

مُرده بودم از خیال تو . . .

شاید این سرنوشت اینچنین بود

و بی خبر می رویم

بر صدای تکیه گاه باد همچنان می خزیم ! . . . 

 

دنیااشکان فر

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد