پارسی71

سایتی برای تمامی طعم ها!

پارسی71

سایتی برای تمامی طعم ها!

افسانه های اروپایی

پری دریایی


پری دریایی در فرهنگ عامه، یک موجود افسانه‌ای آبزی است که سر و تنه‌ای به شکل یک زن زیبا و دمی شبیه به ماهی دارد. پری دریایی، در بسیاری از افسانه‌ها اینطور تصویر شده است که در کنار ساحل دریا می‌ایستد و با یک دست در حال شانه‌کردن موهای بلندش و در دست دیگرش آینه‌ای را نگاه داشته‌است. در قصه‌های بسیاری، پریان دریا، غالباً به پیشگویی اتفاقات آینده می‌پردازند، گاهی از روی اجبار، قدرتهای ماورا طبیعی خود را به انسانها میبخشند و گاهی عاشق انسانها شده، یا با فریفتن انسانهای فانی که دل در گرو عشق آنها بسته‌اند، آنها را به قعر دریا می‌برند. تشابهاتی بین افسانه‌های پری دریایی و افسانه‌های سیرن (حوری دریایی اسطوره‌های یونان) وجود دارد.

گرچه پریان دریا، در افسانه‌ها گاهی اوقات مهربان و خوشنامند، اما به طور معمول پلید تصویر شده‌اند، هدایایشان بد یمنی می‌آورد، اگر آزرده‌خاطر شوند، موجب به‌پاشدن طوفان و سایر بلایا می‌شوند، به‌طوری که دیدن یکی از آنها در دریا، نشانه غرق شدن کشتی بوده‌است. برخی چون لورلای رود راین ، با خواندن آوازهای زیبا موجب جلب ماهیگیران و دریانوردان به دریا و غرق شدن آنها شده و بعضی مثل پری دریایی حکاکی شده در سکوی کلیسای «زنور» در «کورنوال» انگلستان، مردان جوان را میفریبند تا برای زیستن با آنان به اعماق دریا روند.

هانس کریستین اندرسن، در داستان محبوب پری دریایی کوچولو که در سال ۱۸۳۶ آنرا به رشته تحریر درآورد، درباره پریان دریایی اینگونه نقل می‌کند که آنها فراموش می‌کنند که انسانها نمی‌توانند در زیر آبها نفس بکشند، حال آنکه به عقیده برخی دیگر، آنها از روی کینه و دشمنی، انسانها را غرق می‌کنند.

پری دریایی در افسانه‌های بسیاری از فرهنگ‌های جهان، از تمدن آشوریان تا بابل و یونان باستان وجود دارد. در بعضی افسانه‌های اروپایی آمده پری دریایی توانایی برآورده کردن آرزوهای انسان‌ها را دارد، و در ژاپن معروف است که خوردن گوشت پری دریایی سبب جوان ماندن و زندگی جاوید می‌شود.

برخی زمینه خلق افسانه‌های پری دریایی را پستانداران آبزی چون گاوهای دریایی و دوگانگ‌ها می‌دانند که در کنار ساحل دریا به نحوی مثل انسانها به شیردادن به بچه‌هایشان می‌پردازند.

در ایران نیز داستان پری دریایی وجود دارد به خصوص در جنوب ایران، در مجاورت خلیج فارس. چنان‌که در داستان‌های منیرو روانی پور با نام آبی‌ها و قرمزها دیده می‌شوند

در متن‌های کهنِ داستانی فارسی از آدمی‌وشانی که در دریا زندگی می‌کنند نام برده شده‌است. ایشان را مردمِ آبی خوانده‌اند. این مردمان آبی به‌عادت از آدمیان گریزانند. لیک بر اثر مجاورت با آدمیان انس می‌گیرند، خاصه آدمیانی که به جزیره‌های متروک افتاده‌اند، . مردمان آبی سخن آدمیان نمی‌دانند لیک به زبان اشاره ارتباط بر قرار توانند کرد. با آدمیان جفت‌گیری توانند کرد و صاحب فرزند توانند شد.



حمدالله مستوفی در بخش جانورشناسی نزهةالقلوب که با استناد به عجایب‌المخلوقات نوشته شده‌است از «آدمی آبی» نام می‌برد. او آدمیان آبی را از همه حیث چون آدمیان برّی خوانده‌است جز آنکه به جثه کوچک‌ترند و دم می‌دارند. شباهت به انسان[های بری] به قدری در نظر نویسنده زیاد بوده‌است که «جهت لفظ انسانیت» ترتیب الفبایی را در آوردن نام ایشان رعایت نکرده‌است و آدمی آبی را در صدر فهرست جانوران بحری آورده‌است. بر خلاف باورهای اروپایی که در بالا گفته آمده‌است، دریانوردان ایرانی، دیده‌شدن مردمان آبی را خوش‌یمن دانستندی. چنان که مستوفی هم نوشته‌است: «ظهورشان در بحر، دریاورزان را خرّمی افزاید و آن را سبب آرام دریا دانند».



پی‌پی جوراب‌بلنده


پی‌پی جوراب‌بلنده (Pippi Långstrump) نام شخصیتی داستانی است در یک‌رشته از داستان‌ها نوشته آسترید لیندگرن.

پی‌پی در این داستان‌ها دختربچهٔ نه‌ساله‌ای است که کاملاً مستقل و بدون والدین به‌سر می‌برد. رفتار او کاملاً متفاوت با هم‌سنانش است و شخصیتی جسور و نیرویی فوق‌العاده دارد به‌طوری که اسب خود را یک‌دستی بلند می‌کند. او مرتباً بزرگسالان خودخواه را استهزاء یا "خیط" می‌کند و این رفتارش معمولاً برای کودگان خواننده سرگرم‌کننده است.

چهار کتاب اول پی‌پی در سال‌های ۱۹۴۵ تا ۱۹۴۸ منتشر شدند و پنج کتاب دیگر هم از ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۱ به این سری افزوده‌شد. دو داستان نهایی در سال‌های ۱۹۷۹ و ۲۰۰۰ به چاپ رسیدند. کتاب‌های پی‌پی جوراب‌بلنده به شمار زیادی از زبان‌ها ترجمه شده.


پینوکیو یک شخصیت داستانی

ماجراهای پینوکیو

داستانی ایتالیایی نوشته کارلو کلودی در قرن نوزدهم است. این کتاب چنان مورد استقبال قرار گرفت که تدریس بخش‌هایی از آن جزو برنامه مدارس ایتالیا قرار گرفته‌است.
سال ۱۸۸۱ « پینوکیو » در یک مجله کودکان ایتالیایی توسط کارلو لورنزینی چاپ شد. نام مستعار او کارلو کلودی که این نام را از روستای زادگاه مادرش وام گرفت.
اواز کودکی عاشق الاغها بود و تمامی کاردستی‌ها ونقاشی‌هایش در مورد این حیوان بود. باوجود روزنامه نگاری در مطبوعات لیبرال، سر از نوشتن برای بچه‌ها در آورد. او در ۲۴ نوامبر ۱۸۲۶ متولد و در ۱۸۹۰ در ۶۴ سالگی درگذشت ونفهمید که پینوکیویش در کتابهای درسی ایتالیا برای بچه‌ها چاپ شد. در ایتالیا پارک بزرگی برای بچه‌ها وجود دارد به نام پینوکیو پر از مجسمه‌های این آدمک چوبین؛
از پینوکیو برای انواع تبلیغات استفاده می‌شود؛ به جز برای سیاست‌مداران برای دروغگوئیش که حتی مردم آمریکا در اعتراض به ---------- و وعده‌های دروغین دولتمردانشان در تظاهراتی دماغ پینوکیو به صورتشان زدند.
پینوکیو به صورت عروسکهای کوچک خیمه شب بازی یکی از معروفترین سوغاتیهای ایتالیاست. آمبولانسی برای کودکان بیمار اختصاص یافته که با تصاویر شخصیتهای محبوبشان تزئین شده‌است.

شخصیتهای قصه عبارتند از :پینوکیو * پدر ژپتو * روباه مکار * گربه نره* فرشته مهربون * نهنگ پیر

داستان

داستان در مورد پیرمرد نجاری است که بچه‌ای ندارد و تنهاست. پدر ژپتو به همراه یک گربه و ماهی، با درست کردن اشیاء چوبی امرار معاش می‌کند. او با درست کردن عروسکی چوبی به اسم پینوکیو باور می‌کند که کودکی دارد. فرشته‌ای مهربان وقتی متوجه آرزوی قبلی پیرمرد می‌شود با زنده کردن عروسک آرزوی پیرمرد را برآورده می‌کند. مدتی می‌گذرد، پدر ژپتو پینوکیو را مثل تمام کودکان به مدرسه می‌فرستد. پینوکیو در راه مدرسه چون وارد دنیای جدیدی شده بود و با چیزی آشنایی نداشت گول دو روباه مکار را می‌خورد.




جوجه اردک زشت

جوجه اردک زشت (به دانمارکی: Den grimme ælling ؛ به انگلیسی: The Ugly Duckling) یکی از داستان‌های شاه پریانی شاعر و نویسندهٔ بنام دانمارکی، هانس کریستین اندرسن است. جوجه اردکی در مزرعه‌ای سر از تخم بیرون می‌آورد و به واسطهٔ زشتیش مورد ریشخند و تمسخر هر روزهٔ دیگر حیوانات مزرعه قرار می‌گیرد تا اینکه سرانجام به سن بلوغ رسیده و به یک قوی سپید زیبا تبدیل می‌شود و شگفتی و شرمساری دیگر حیوانات را برمی‌انگیزد.

جوجه اردک زشت که کاملا برخاسته از ذهن اندرسن بوده و وابستگی‌ای به هیچ داستان عامیانهٔ قدیمی ندارد، نخستین بار در ۱۱ نوامبر ۱۸۴۳ به همراه سه داستان دیگر از اندرسن در کپنهاگ دانمارک انتشار یافت و تحسین منتقدین را برانگیخت. همچنین اقتباس‌هایی در قالب اپرا، موزیکال، و فیلم‌های پویانمایی از این داستان صورت گرفته است.



دخترک کبریت‌فروش

دخترک کبریت‌فروش (به دانمارکی: Den Lille Pige med Svovlstikkerne) نام داستان کوتاهی از نویسنده و شاعر بنام دانمارکی، هانس کریستیان آندرسن است که نخست در دسامبر ۱۸۴۵ به چاپ رسید. این داستان دربارهٔ دخترک کبریت‌فروش فقیری است که در سرمای منجمدکنندهٔ شب سال نو سعی دارد تا کبریت‌هایش را به مردمی که مشغول خرید هستند بفروشد اما کسی به او توجهی نمی‌کند و او که در پایان شب یکه و تنها در خیابان باقی مانده است با روشن کردن تک‌تک کبریت‌ها و دیدن رویاهایش در نور آنها در گوشهٔ خیابان از سرما جان می‌سپارد.

همچنین اقتباس‌هایی در قالب فیلم‌های پویانمایی و یک فیلم تلویزیونی موزیکال از این داستان صورت گرفته است.


داستان

در شب سال نو، دخترکی فقیر و ژنده‌پوش که از شدت سرما به خود می‌پیچد سعی دارد تا کبریت‌هایش را به مردمی که برای خرید سال نو آمده‌اند بفروشد اما کسی توجهی به او نمی‌کند. پدر دخترک او را تهدید کرده که اگر تمام کبریت‌هایش را به فروش نرساند حق بازگشت به خانه را ندارد و اکنون که شب سربرآورده و خیابان‌ها خالی از مردمی شده که در کنار آتش گرم خانه‌هایشان مشغول جشن گرفتن سال جدید هستند، او یکه و تنها با کبریت‌هایی که به فروش نرفته‌اند باقی مانده و جرأت بازگشت به خانه را ندارد.

سرما بیداد می‌کند و دخترک درگوشه‌ای پناه می‌گیرد و برای گرم کردن خود شروع به روشن کردن کبریت‌هایش می‌کند. در نور کبریت‌ها، او صحنه‌های دلپذیری همچون درخت کریسمس و شام سال نو را می‌بیند. سپس سرش را رو به اسمان گرفته و شهابی را می‌بیند و به یاد مادربزرگ درگذشته‌اش می‌افتد که به او گفته بود این ستاره‌ها نشانگر مرگ کسی هستند. با یاد مادربزرگش، دخترک کبریت دیگری را روشن می‌کند و در نور آن مادربزرگش را می‌بیند. دخترک تا آنجا که می‌تواند تمام کبریت‌هایش را یکی پس از دیگری روشن می‌کند تا مادربزرگش که تنها کسی بوده که دخترک را دوست داشته و به او محبت می‌کرده بیشتر در کنارش باقی بماند. دخترک می‌میرد و مادربزرگش روح او را با خود به بهشت می‌برد.

صبح روز بعد، مردم پیکر بی‌جان دخترک را، با گونه‌هایی سرخ و لبخندی بر لب در کنار کبریت‌های سوخته‌اش در گوشهٔ خیابان پیدا می‌کنند. مرگ او آنها را اندوهگین ساخته و می‌گویند که او برای گرم کردن خودش این کبریت‌ها را آتش زده است، اما چیزی که نمی‌دانند این است که دخترک در نور شعلهٔ این کبریت‌ها چه مناظر دلپذیری را دیده است و چگونه آغاز سال نو را در کنار مادربزرگش جشن گرفته است.



زیبای خفته

زیبای خفته (به فرانسوی: La Belle au bois dormant) نام داستانی است در ژانر «قصه‌های پریان»، که به قلم شارل پرو نویسنده فرانسوی به رشته تحریر درآمده است. این افسانه در سال ۱۶۹۷ میلادی با عنوان «زیبای خفته در جنگل» یا بطور خلاصه «زیبای خفته» منتشر شد.

پیوتر ایلیچ چایکوفسکی آهنگساز روس، در سال ۱۸۹۰، با اقتباس از زیبای خفته و با همین نام، برای بالهٔ سن پترزبورگ یک قطعه موسیقی تصنیف نمود. همچنین شرکت والت دیسنی در سال ۱۹۵۹ یک فیلم کارتونی معروف بر اساس همین داستان ساخت.



سفیدبرفی و هفت کوتوله


سفیدبرفی و هفت کوتوله نام افسانه‌ای مشهور در اروپا و یکی از فیلم‌های کارتونی والت دیزنی است.

داستان

ملکه‌ای در وسط زمستان کنار پنجره‌ای نشسته بود و مشغول قلاب‌دوزی از روی طرحی از جنس درخت آبنوس بود که انگشتش را زخمی می‌کند.او با دیدن خون آرزو می‌کند که دختری که از او به دنیا می‌آید پوستی به سفیدی برف و لبانی به سرخی خون و مو وچشمانی به سیاهی قالب درخت آبنوس که در دستانش بود داشته باشد.سال بعد دختری با همان ویژگی‌ها که ملکه آرزو کرده بود به دنیا می‌آید ولی ملکه هنگام وضع حمل می‌میرد.اسم آن دختر را سفید برفی می‌نامند. سال بعد شاه همسر دیگری برای خود اختیار می‌کند ملکه جدید بسیار زیبا اما فوق‌العاده مغرور بود.او آینه‌ای جادویی داشت که قادر به تکلم بود یکی از وظایف آینه این بود که به ملکه اعلام کند که او زیباترین فرد روی زمین است.

هنگامی که سفید برفی به هفت سالگی می‌رسد آینهٔ جادویی به ملکه می‌گوید که دختر ناتنی‌اش گوی سبقت را در زیبایی از او ربوده‌است. ملکه خمشگین می‌شود و یک شکارچی را مأمور می‌کند که سفید برفی را به جنگل ببرد و در آنجا او را سر به نیست کند. شکارچی سفیدبرفی را به جنگل می‌برد تا بکشد ولی در آنجا دلش به رحم می‌آید و تنها او را در جنگل رها می‌کند.

سفیدبرفی در حال جستجو در جنگل به کلبهٔ هفت کوتوله می‌رسد. او در آنجا با استقبال گرمی روبرو می‌شود و هفت کوتوله به او تعهد می‌دهند که در ازای نگهداری خانه آنها نیز از او نگهداری خواهند کرد. آنها که نگران سلامتی سفید برفی بودند به او گفتند که هنگامی که برای کار کردن به بیرون از خانه می‌روند، هیچ‌کس را در خانه راه ندهد.

ملکه که به وسیلهٔ آیینهٔ جادویی خود فهمیده بود که سفیدبرفی نمرده‌است به جستجوی او پرداخت و عاقبت او را پیدا کرد.او سه بار تلاش کرد تا سفیدبرفی را بکشد که در هر سه بار ناکام ماند ولی در جهارمین تلاش خود توانست سیبی زهردار را از پنجره به سفیدبرفی بدهد.

هنگامی که کوتوله‌ها به خانه برگشتند و بدن سفیدبرفی را بی‌جان دیدند او را در تابوتی شیشه‌ای قرار دادند. اندکی بعد گذار شاهزاده‌ای با اسبش به خانه هفت کوتوله افتاد و در آنجا عاشق زیبایی سفیدبرفی شد و سپس کوتوله‌ها را متعاقد کرد که سفیدبرفی را با تابوتش با خود ببرد. هنگامی که شاهزاده داشت سفیدبرفی را با اسب خود می‌برد تکه سیب سمی که خورده بود از دهانش خارج می‌شود و دوباره به زندگی باز می‌گردد.

شاهزاده از سفیدبرفی دعوت می‌کند که با او به قصرش بیاید و در آنجا با سفیدبرفی عروسی می‌کند. نامادری سفیدبرفی هم از شدت خشم آنقدر می‌رقصد تا اینکه در روز عروسی می‌میرد.


شنل قرمزی

شِنِل قِرمِزی(به انگلیسی: Little Red Riding Hood)یک داستان فولکلور غربی است که درباره یک دختر کوچک و یک گرگ است که می‌خواهد دختر و مادربزرگش را بخورد.



کفش قرمزی

کفش قرمزی (به دانمارکی: De røde sko) یکی از داستان‌های شاه پریانی شاعر و نویسندهٔ بنام دانمارکی، هانس کریستیان آندرسن است که نخستین بار در تاریخ ۷ آوریل ۱۸۴۵ به عنوان یکی از داستان‌های تازهٔ پریان: جلد اول، مجموعه سوم، ۱۸۴۵ (به دانمارکی: Nye Eventyr. Første Bind. Tredie Samling. 1845) به چاپ رسید.

داستان

دخترک زیبا ولی فقیری به نام کارن در دهکده‌ای زندگی می‌کرد. او آنقدر فقیر بود که تابستان‌ها پابرهنه راه می‌رفت و در زمستان‌ها کفشی چوبی به پا می‌کرد. روزی مادر پینه‌دوز پیر برای دخترک کفش‌هایی کوچک، هرچند زمخت از پارچهٔ قرمز درست کرد. اما روزی که کارن می‌خواست کفش‌ها را بپوشد مادرش درگذشت و او چون کفش دیگری نداشت همان‌ها را به پا کرد و به دنبال تابوت مادرش به راه افتاد. در راه بانوی پیری که بر کالسکهٔ بزرگی سوار بود او را دید و قیمومیتش را پذیرفت. کارن فکر کرد این حتما به خاطر کفش‌های قرمزش بوده اما خانم مسن گفت آن کفشها خیلی زشتند و دستور داد تا بسوزانندشان. سپس لباسی آراسته بر تن کارن نمود و به او گفت که تو واقعا دختر زیبایی هستی.

پس از چندی کارن یک جفت کفش قرمز زیبا و براق را دید که برای دختر کنتی دوخته شده بود ولی به پایش نخورده بود. کفش اندازه پای او بود و بانوی مسن که به دلیل ضعف بینایی نمی‌توانست رنگ کفش را تشخیص دهد آنرا برای کارن خرید. کارن آنرا پوشید و به کلیسا رفت اما تمام فکرش متوجه کفش بود و چیزی از سخنان کشیش را نشنید.سرانجام مادرخوانده اش فهمید که کفش ها قرمزرنگند و به کارن گفت درست نیست که آنها را درکلیسا بپوشد اما کارن باز با همان کفش ها به کلیسا رفت. در کنار در کلیسا سرباز پیری با ریشی بلند و قرمز رنگ ایستاده بود. او به کارن گفت چه کفش های زیبایی برای رقصیدن دارد و از کفش ها خواست تا هرگاه که به رقص درآمدند از رقصیدن بازنایستند. در طول مراسم باز تمام حواس کارن به کفشهایش بود و حتی فراموش کرد تا دعای مخصوص را بخواند. پس از پایان مراسم دلش خواست کمی برقصد. اما همینکه به رقص آمد کنترل پاهایش در اختیار کفش هایش قرار گرفت و تا آنها را به درنیاورد پاهایش آرام نگرفتند.

چندی بعد بانوی مسن بیمار شد و نیاز به مراقبت داشت. اما کارن به جشن بالماسکه ای که آن شب برگزار میشد رفت و همینکه شروع به رقصیدن کرد، کفش ها اختیار پاهایش را از او گرفتند و به این سو و آن سو بردندش تا اینکه به جنگل رسید. آنجا سرباز ریش قرمز ایستاده بود و با دیدن کارن سری تکان داد و گفت چه کفش های زیبایی برای رقصیدن. کارن ترسید و خواست کفش هایش را درآورد اما نتوانست و همینطور رقص کنان به در کلیسا رسید. درآنجا فرشته ای با شمشیر ایستاده بود و با عصیانیت به کارن گفت که تو باید برقصی، آنقدر برقصی تا بمیری. کارن به فرشته التماس کرد اما پاسخی نشنید. او همینجور رقصید و رقصید تا به درخانه شان رسید و فهمید که مادرخوانده اش درگذشته است. کارن غمگین و تنها به در خانهٔ جلاد شهر رفت و از او خواست تا پاهایش را قطع کند. جلاد نیز چنین کرد و کفش های قرمز با پاهای قطع شدهٔ او رقص کنان به درون جنگل رفتند. جلاد برای کارن پاهایی چوبی درست کرد و او که فکر می کرد به اندازه کافی عذاب کشیده به در کلیسا رفت. اما کفش های رقصان قرمز آنحا بودند و کارن وحشت کنان برگشت. سپس به عنوان پیشخدمت در جایی مشغول به کار شد. صبح یکشنبه همه می خواستند به کلیسا بروند اما کارن با چشمانی اشکبار به کنج خلوت خود خزید. او در آنجا شروع به راز و نیاز کرد و ناگهان صدای ارگ کلیسا در گوشش پیچید و نسیم صداهای کلیسا را به پنجرهٔ او آورد. کارن از خدا خواست تا کمکش کند.

ناگهان نوری درخشید و همان فرشته‌ای که نفرینش کرده بود در جلویش ظاهر شد. او شاخه ای سبز از گل سرخ در دست داشت و با آن به سقف اتاق اشاره ای کرد. سقف به کناری رفت و کارن احساس کرد که کلیسا به اتاقش آورده شده است. او آمرزیده شده بود. صدای ارگ کلیسا و سرود خوانی کودکان در گوشش می‌پیچید و او را به وجد می‌آورد. او چنان به آرامش و لذت رسیده بود که روحش به پرواز درآمد و به بهشت رسید، و در آنجا کسی راجع به کفش های قرمزش از او سوالی نپرسید.

ماجراهای تن‌تن و میلو

ماجراهای تَن‌تَن و میلو (در زبان فرانسوی: Les Aventures de Tintin et Milou) از معروف‌ترین داستان‌های کودکان و نوجوانان است. اولین بخش از رشته ماجراهای تن‌تن و میلو در سال ۱۹۲۹ در روزنامه‌ای در بروکسل چاپ شد.

نویسنده ماجراهای تن‌تن، ژرژ رمی بلژیکی بود که با نام مستعار هِرژه کار می‌کرد.

ماجراهای تن‌تن و میلو، درباره اتفاقاتی است که برای یک خبرنگار ماجراجو و دوستانش می‌افتد. ماجراهای تن‌تن تاکنون به بیش از ۱۵۰ زبان دنیا، از جمله زبان فارسی ترجمه شده و بیش از ۱۲۰ میلیون نسخه کتاب از سری ماجراهای آن در سرتاسر دنیا به فروش رفته‌است.

اولین کتاب‌های تن‌تن به این دلیل که با رگه‌های نژادپرستی و با شکوه نشان دادن استعمار اروپاییان همراه بود مورد انتقاد قرار گرفت. هرژه بعد از چندی این انتقادات را پذیرفت و از دههٔ ۱۹۳۰ به بعد کتاب‌های تن‌تن لحن متفاوتی پیدا کرد و حامل پیام‌های بشردوستانه شد. در سال ۱۹۴۶ هرژه با کمک یکی از دوستانش مجله تن‌تن را به راه انداخت که بلافاصله با استقبال شدید مردم روبه‌رو شد.

ماجراهای تن‌تن تا به امروز یکی از مشهورترین و محبوب‌ترین داستان‌های مصور اروپائی است.

با مرگ هرژه در سال ۱۹۸۳ میلادی، آخرین ماجرای تن‌تن به نام تن‌تن و هنر الفبا که به صورت نیمه‌کاره و در حد اتودهای سیاه و سفید ابتدایی کشیده شده بود، با همان وضع ابتدایی به زبان فرانسه و بعدها بصورت تکمیل شده توسط همکاران هرژه در سال ۱۹۸۶ چاپ و منتشر شد. ترجمه انگلیسی این کتاب در سال ۱۹۹۰ میلادی به بازار کتاب عرضه شد.

شخصیت‌های فرعی مجموعه کتاب‌های تن‌تن

بعضی از مهم‌ترین شخصیت‌های فرعی در مجموعه کتاب‌های تن‌تن عبارت‌اند از:
راستاپوپولوس منفی‌ترین شخصیت در مجموعه کتاب‌های تن‌تن است که سرو کله‌اش به طرق مختلف در ماجراهای تن‌تن پیدا می‌شود
بیانکا کاستافیوره از شخصیتهای جالب در مجموعه کتاب‌های تن‌تن است که سرو کله‌اش به طرق مختلف در ماجراهای تن‌تن پیدا می‌شود

تبعیض نژادی و استعمار

در سالهای اولیه انتشار مجموعه کتاب‌های تن‌تن، مضامین نژادپرستانه و یا مضامینی که در آنها از استعمار اروپائیان ستایش می‌شد، مورد انتقاد سازمانهای حقوق بشر و ضداستعماری قرار گرفت و سرانجام هرژه این انتقادات را پذیرفت و از دهه ۱۹۳۰ به بعد داستان‌های کتاب‌های تن‌تن لحن متفاوتی پیدا کرد و حامل پیام‌های بشردوستانه شد. اولین کتابی که چهره‌ای جدی و ---------- از تن‌تن ارائه داد کتاب گل آبی بود که در سال ۱۹۳۶ به چاپ رسید. در این کتاب که برخی آن را یکی از بهترین کارهای هرژه می‌دانند، هرژه مطالعات تاریخی وسیعی در مورد تاریخ جنگ چین و ژاپن انجام داد و از کمک‌های دوست خود ژانگ جونگرن که یک دانشجوی چینی در بلژیک بود بهرهٔ زیادی برد. وی برای قدردانی از کمک‌های دوستش شخصیت چونگ چن چنگ را در کتاب گل آبی بر مبنای او آفرید.

در این کتاب هرژه از ژاپن و تلاش استعمار غرب و شرق برای به بردگی کشیدن توده‌های مردم مخصوصاً در کشور چین انتقاد شدید کرد. اما همین انتقادهای تند که در این کتاب از ژاپنی‌ها به عمل آمد باعث نوعی کلیشه شد که ژاپنی‌ها افرادی گناهکار و بی‌رحم هستند.

بعدها هرژه تغییراتی در چاپ‌های بعدی از کتاب‌های اولیه‌اش که مضامینی نژادپرستانه داشتند ایجاد کرد. برخی از این تغییرات به تقاضای ناشران کتاب‌ها صورت گرفت که برای نمونه می‌توان از تغییر رنگ پوست سیاه‌پوستان بزهکار به سفید در نقاشی‌های کتاب تن‌تن در آمریکا نام برد که به تقاضای ناشر آن در آمریکا صورت گرفت و یا در کتاب ستارهٔ اسرارآمیز به یک آمریکایی بزهکار و بدذات به نام آقای بلومن اشتاین اشاره شد که یک نام فامیل کاملاً یهودی است. در چاپ‌های بعدی کتاب ستاره اسرار آمیز، هرژه نام وی را به آقای بوهل وینکل که نامی ساختگی است تغییر داد.

تن‌تن در ایران

تنها در پرواز شماره ۷۱۴ از ماجراهای تن‌تن و میلو است که به نام «تهران» اشاره شده و آن هم جایی است که گفته می‌شود که کمک‌خلبان هواپیمای لازلو کاریداس، میلیاردر خسیس داستان، در تهران پایش شکسته و کمک‌خلبان تازه‌ای جانشین او شده است.

نشر کتاب‌ها در ایران

انتشارت یونیورسال، به مدیریت ماردیک بوغوسیان، برای نخستین بار در ایران، اقدام به ترجمه و چاپ داستان‌های مصور (کمیک استریپ) و تمام رنگی ماجراهای تن‌تن و میلو نمود.

نخستین کتاب‌های تن‌تن که در سال ۱۳۵۰ توسط انتشارات یونیورسال چاپ شدند عبارت‌اند از هدف کره ماه و جزیره سیاه. این دو کتاب با اندازه‌ای بزرگ و ظاهری جذاب با استقبال کودکان و نوجوانان مواجه شدند. جذابیت داستان‌ها و ترجمه روان خسرو سمیعی و پخش پویانمایی‌های تن‌تن از تلویزیون، کافی بود تا ناشر طی سال‌های بعد، کتاب‌های دیگری از مجموعه ماجراهای تن‌تن و میلو را روانه بازار ایران گرداند. انتشارات یونیورسال تا سال ۱۳۵۶، ۱۳ عنوان از ماجراهای تن‌تن و میلو را به چاپ رساند. به جز انشارات یونیورسال انتشارات ونوس هم بعضی از کتابهای تن تن را چاپ کرد که به طور کلی پیش از انقلاب(و در سالهای ابتدایی انقلاب) ۲۳ کتاب از ماجراهای تن تن و میلو به چاپ رسید.

در سال‌های آغازین بعد از انقلاب ۱۳۵۷، چاپ و پخش ماجراهای تن‌تن و میلو بخاطر محتوای کتاب‌ها ممنوع شد.

در سال ۱۳۷۹، انتشارات تاریخ و فرهنگ با تغییراتی در متن اصلی، اقدام به چاپ متوالی مجموعه ماجراهای تن‌تن و میلو (از تن‌تن در روسیه تا هنر الفبا) نمود که در متن دارای سانسور می‌باشند.

یادبودها


در سال ۱۹۷۹ اداره پست بلژیک تمبر یادبود تن‌تن را برای اولین بار در جهان منتشر کرد. این اولین بار بود که کشوری به انتشار تمبر از سری ماجراهای کمیک استریپ یا نقاشی‌های دنباله دار اقدام می‌کرد.

بعدها در تاریخ ۸ اکتبر ۱۹۹۹ پست سلطنتی هلند اقدام به چاپ تمبرهای یادبودی از سری ماجراهای تن‌تن کرد. سری کامل تمبرها بعد از فقط چند ساعت همگی به فروش رفت و از روز بعد نایاب شد.

در سال ۲۰۰۴ میلادی، ضرابخانه ملی بلژیک، به مناسبت هفتاد و پنجمین سالگرد چاپ مجموعه کتاب‌های تن‌تن و میلو، اقدام به ضرب ۵۰هزار سکهٔ یادبود ماجراهای تن‌تن و میلو کرد که تنها در مدت چند ساعت نایاب شدند.

به مناسبت هشتادمین سال‌روز خلق کتاب‌های تن‌تن و میلو، موزه یادبود هرژه در بلژیک افتتاح شد. هدف از برپایی موزه هرژه، «بزرگداشت او و آثارش، بخصوص مشهورترین مخلوقش، یعنی ماجراهای تن‌تن و میلو افتتاح شد.

در سال ۲۰۰۹ میلادی، تندیسی از تن‌تن و میلو به ارتفاع ۶ متر و وزن ۶۰۰ کیلوگرم، در شهر بروکسل نصب گردید.

فهرست کامل مجموعه کتاب‌های تن‌تن و میلو

۱. تن‌تن در سرزمین شوراها (۱۹۳۰)

۲. تن‌تن در کنگو (۱۹۳۱)

۳. تن‌تن در آمریکا (۱۹۳۲)

۴. سیگارهای فرعون (۱۹۳۴)

۵. گل آبی (۱۹۳۶)

۶. گوش شکسته (۱۹۳۷)

۷. جزیره سیاه (۱۹۳۸)

۸. عصای اسرار آمیز (۱۹۳۹)

۹. خرچنگ پنجه طلایی (۱۹۴۱)

۱۰. ستاره اسرار آمیز (۱۹۴۲)

۱۱. راز اسب شاخدار (۱۹۴۳)

۱۲. گنجهای راکهام (۱۹۴۴)

۱۳. هفت گوی بلورین (۱۹۴۸)

۱۴. معبد خورشید (۱۹۴۹)

۱۵. سرزمین طلای سیاه (۱۹۵۰)

۱۶. هدف کره ماه (۱۹۵۳)

۱۷. به ماه قدم گذاشتیم (۱۹۵۴)

۱۸. ماجرای تورنسل (۱۹۵۶)

۱۹. کوسه‌های دریای سرخ (۱۹۵۸) (با نام انبار ذغال سنگ نیز ترجمه شده است.)

۲۰. تن‌تن در تبت (۱۹۶۰)

۲۱. جواهرات کاستافیوره (۱۹۶۳)

۲۲. پرواز شماره ۷۱۴ (۱۹۶۸)

۲۳. تن‌تن و پیکاروها (۱۹۷۶)

۲۴. تن‌تن و هنر الفبا (۱۹۸۳ ناتمام, قسمتی از آن در سال ۱۹۸۶ چاپ شد و بالاخره در سال ۲۰۰۴ کامل شد.)

-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-


بابا لنگ‌دراز (انیمه)

واتاشی نو آشیناگا اوجیسان (به ژاپنی: 私のあしながおじさん، Watashi No Ashinaga Ojisan) (به معنای «بابا لنگ‌دراز من» که با نام «بابا لنگ‌دراز» نیز شناخته می‌شود) یک مجموعه تلویزیونیژاپنی است که در سال ۱۹۹۰ بر مبنای رمان بابا لنگ‌دراز جین وبستر ساخته شده است. انیمیشن بابا لنگ دراز بخشی از مجموعه تئاتر شاهکار جهان است. بابا لنگ‌دراز در سال ۱۹۹۰ جایزه بهترین فیلم تلویزیونی را از آژانس فعالیت‌های فرهنگی کودکان ژاپن دریافت کرده‌است.


منبع:انجمن پارسیان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد