نمیدونم چرا این روزا اینقدر در مظان
اتهام قرار میگیرم. هرجا اتفاقی میافته یه سرش به من وصل میشه. ظاهرا دچار
اختلال چند شخصیتی یا multi personality disorder شدم٬ با پرسونال های
متعدد و بعضا شرور! هر کدوم جایی یه افتضاح درست میکنه و آخر سر٬ کاسه
کوزه ها سر این پرسونال از همه جا بیخبر٬ یعنی پزشک قانونی میشکنه. وقتی
بهترین پرسونال این اختلال٬ همین پزشک قانونی باشه دیگه در نظر بگیرید
بقیه ها سروته چه کرباسی هستن!
البته این دفعه تقصیر این آزمایشگاه های تشخیص طبی دولتی بود که
موش زاییدن و روح بنده و تمام پرسونال های شریفم از این قضیه بیخبر بود.
همین جا بگم که قصد ندارم درباره همه این عزیزان تشخیص طبی قضاوت یا نقد
کنم. بندگان خدا در محیط غیرقابل تحمل آزمایشگاه کار سختی انجام میدن که
جای تقدیر داره. اما هدف ما اینجا فقط گزارش یک سری از موارد (case
series) است.
یادمه در دوران اینترنی٬ یکی از پردردسرترین مواردی که باهاشون مواجه
میشدیم٬ بیمار دیابتی بود که از کنترل خارج میشد و با DKA یا HHNS مراجعه
میکرد. یعنی یک تیم باید شبانه روزی روی اون کار میکرد تا جونشو نجات بده.
در این فرایند هم به شدت وابسته به نتایج بررسی های آزمایشگاهی بودیم که
واحد آزمایشگاه بیمارستان اعلام میکرد. چون بر اساس اون٬ پروسه درمانی
بیمار تنظیم میشد. اما واقعیت اینه که بعضی وقتا مجبور بودیم نمونه های یک
بیمارو که هر نیم ساعت به آزمایشگاه می فرستادیم٬ با اسامی مختلف ارسال
کنیم. میدونید چرا؟
چون پرسنل خدوم آزمایشگاه٬ بخصوص از انواع باسابقه و سن و سال گذشته
همینکه میدیدن نمونه یه بیمار چندبار تکرار شده٬ به خیال اینکه چندتا جوجه
دانشجو داخل بخش هستن که نمیفهمن دارن چیکار میکنن٬ زحمت تکرار آزمایش رو
به خودشون نمیدادن و همون نتیجه قبلی رو با یک کمی تغییر برامون ارسال
میکردن! اوج وجدان کاری رو دارین؟ اونوقت ما اون بالا به خیال اینکه مریض
به درمان جواب نمیده٬ با شدت به ادامه درمان اصرار داشتیم و تا صبح٬ روح
طرف به ملکوت اعلا پر میکشید.
چاره دیگه ای هم نداشتیم. یه جورایی آش خاله محسوب میشد که باید
تحملشون میکردیم. تنها کاری که از دستمون برمیومد٬ گمراه کردن این خاله
جان بود تا کارشو درست انجام بده٬ اونم با تغییر متناوب آی پی مریض٬ تا
شناسایی نشه!
حالا هم گاهی اوقات چیزایی ازشون می بینیم که مخمون سوت میزنه. طرف
کارمند عالیرتبه و با سابقه یه نهاد دولتیه. قصد داره کارشناس دادگستری
بشه. طبیعیه ازش خواسته میشه یه تست اعتیاد بده. به سراغ ما میاد. از
اونجا که اینجانب دیگه همنوعان معتاد رو از پشت دیوار هم تشخیص میدم٬ بهش
ظنین میشم. اگرچه خیلی سرحال و خوش برخورده. ازش میخوام به آزمایشگاه
مرکزی خودمون مراجعه کنه و تست بده. اما به بهانه دور بودن مسیر٬ زیر بار
نمیره. از ما اصرار و از اونم انکار که چرا مثل بقیه منو به آزمایشگاه مرکز
بهداشت ارجاع نمیدین؟
خب راست میگه دیگه اینرفتار دوگانه ما چه معنی میده؟ اگه به این
آزمایشگاه اعتماد نداریم٬ چرا بقیه ملتو میفرستیم؟ کوتاه میام و بهش
معرفینامه میدم. اما هنوز جوهر خودکارم خشک نشده که با جواب منفی تست
اعتیاد برمیگرده و فاتحانه میذاره روی میزم. این دیگه قابل تحمل نبود.
زمانی که صرف شده بود در خوشبینانه ترین حالت فقط شامل ایاب و ذهاب میشد٬
اونم بدون احتساب ترافیک. مطمئن بودم که ازش نمونه هم گرفته نشده. طبیعی
بود که زیربار این جواب نرم و اونم به عنوان یه شخص ذی نفوذ جنجال درست کنه
و منم که عاشق اینجور کل کل! بیچاره قید همه چیو زد و بعد ایراد موارد
عدیده تهمت و افترا به اینجانبان٬ بدون گرفتن جواب رفت. البته ما جوابشو
ندادیم و فقط بهش خیره شدیم. چون فکر میکردیم دوباره برمیگرده و ایندفعه
اسیدی حالشو میگیریم. اما هیچوقت برنگشت و ما در حسرت یه برخورد کوبنده
موندیم.
شاید خواست خدا بود که یه جورایی بهمون بفهمونه این لابراتواری که
باهاش کار میکنیم٬ مورد اعتماد نیست. اما از اونجا که دیگه عادت کردیم این
"نشانه ها" رو در زندگی نادیده بگیریم٬ به رفتارمون ادامه دادیم تا اینکه
الان افتادیم در گردابی که بعید میدونم به این زودیها خلاص بشیم.
داستان از اونجا شروع شد که خانمی برای طلاق مراجعه کرد و ما هم اونو
برای انجام تست بارداری به همون آزمایشگاه کذایی فرستادیم. بعد هم به جواب
منفی آزمایش استناد کردیم. به میمنت و مبارکی کار طلاق انجام شد و دوتایی
برگشتن سر خونه و زندگی ایام طفولیت! حالا بعد دو هفته خانم با یه جواب
سونوگرافی اومده که شیش هفته باردارم!
شوهر غیور زیربار نمیره و اعتقاد راسخی به نامه ما پیدا کرده که مگه
پزشکی قانونی اشتباه میکنه؟ این بچه من نیست! خانم هم چند روزه که کفش و
کلاه کرده و مشغول کندن پاشنه در اینجاست که یا بهم مجوز سقط بدین یا
اینکه بچه به دنیا بیاد میارم میندازمش اینجا خودتون بزرگش کنین!
اصولا کاری که در این موارد از دست ما برمیاد اینه که با حیرت بهش نگاه
کنیم. چون حرفی واسه گفتن نداریم. طبیعه که با هر نوع مصداق سقط
غیرقانونی به شدت مخالفیم٬ پس یه آپشن بیشتر برامون نمیمونه اونم اینکه
خودمونو واسه قدم نورسیده آماده کنیم. ایشالا مبارکه! خیرشو ببینیم.
البته هنوز نگفته بچه پسره یا دختر٬ زیاد مهم نیست مهم اینه که سالم
باشه! هفت هشت ماه دیگه مرکز ما صاحب بچه میشه و از الان باید به فکرش
باشیم. پیش خودتون بمونه رفتم سیسمونی نوزاد قیمت کردم٬ یه کار دیگه هم
باید انجام بدم٬ اونم عضو شدن در نی نی سایته! البته یه سر به صورت ناشناس
رفتم اونجا فالگوش وایستادم ببینم مادرا به هم چی میگن تا کسب تجربه کنم.
اما صحبت بیشتر سر درد زایمان و اینکه چی بخوریم شیرمون بیشتر بشه و
لباسهای مناسب بارداری و اینا بود که فکر نکنم به درد ما بخوره! اونوقت
نمیدونم چرا اسمشو گذاشتن نی نی سایت٬ باید میذاشتن مامی سایت!
در همین افکار غوطه ور بودیم که سروکله مورد دوم پیدا شد. خانمی که
خیلی محترم و متین اومد و بعد از سفارش ما به تقوای الهی ازمون خواست که
چشمای کور خودمونو باز کنیم و درست جواب نامه ها رو بدیم. چون ایشون هم
باردار بود و ما اونو از جفتش جدا کردیم٬ با تنهایی آشنا کردیم!
عجب افتضاحی درست شد. کی میخواد جمعش کنه. بهترین کار در این موارد
اینه که یکماه برم مرخصی تا آبا از آسیاب بیافته. بعد که برگشتم میتونم
همه چی رو محکوم کنم و بگم که فقط یه سوءتفاهم فرهنگی بوده نه بیشتر! یادم
اومد پارسال یه آقای وکیلی رو فرستادیم همونجا برای تست اعتیاد. اما وقتی
برگشت دیدیم "تست بارداری" اون آقا رو منفی گزارش کردن. تازه دوتا مهر
کوبیده بودن پاش که بگن تستش با دقت انجام شده! خب از اونجا باید میفهمیدم
که اینا اصلا در کارشون دقت ندارن. اما نفهمیدم.
این خانم دومی البته نگفت قصد داره بچه رو واسه تربیت درست به دست ما
بسپره یا نه٬ اما بعید نیست که دست به این اقدام مذبوحانه بزنه. این شد
دوتا! مرکز ما این قابلیتو داره که به عنوان "اولین مرکز اصلاح نژاد و
تعلیم و تربیت کودکان با سرپرست اشتباهی ناشی از قصور آزمایشگاهی" (امان
تکسان قآز) اعلام موجودیت کنه. شما هم اگه موارد مشابه یا حتی بچه سرراهی
چیزی سراغ دارین بفرستین اینجا سرمون گرم بشه٬ از بیکاری حوصله مون سررفت!
قصد داشتم ادامه ماجرا رو بنویسم که دیدم این پست خیلی طولانی شد صدای
دوستان درمیاد. نحوه برخورد ما با آزمایشگاه مزبور و برخورد اونا با ما و
برخورد هردو ما با آزمایشگاه خصوصی رو در پست بعدی شرح میدم.
برگرفته از "خاطرات یک پزشک قانونی "
یکشنبه 4 تیر 1391 ساعت 09:40 ق.ظ