پارسی71

سایتی برای تمامی طعم ها!

پارسی71

سایتی برای تمامی طعم ها!

عاقبت دروغ






باب و استیو روزها بدون اب و غذا تو بیابون گم شده بودند که ناگهان از دور چشمشون به مسجدی افتاد!

باب گفت خدارو شکر الان میریم اونجا،  

باید بگیم اسم من محمده و اسم تو هم احمد! اینطوری به غذا میرسیم!

استیو گفت من اسممو عوض نمیکنم من همون استیو می مونم!

رفتند تو مسجد و شیخ دیدشونو پرسید اسمتون چیه؟

باب گفت اسم من محمده!

استیو هم گفت اسم من استیوه!

شیخ میگه بچه‌ها برای استیو آب و غذا بیارین،

و تو محمد، رمضان مبارک پسرم!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد