پارسی71

سایتی برای تمامی طعم ها!

پارسی71

سایتی برای تمامی طعم ها!

عزیزالله خان شادلو (سردارمعزز بجنوردی) (م 1304ش)


عزیزالله خان شادلو (سردارمعزز بجنوردی) (م 1304ش)

 

 

    با مرگ یارمحمدخان، طبق وصیت نامه اش او را در بش قارداش- مقبره ای که به دست خود ساخته بود- دفن کردند. یارمحمدخان دارای چهل و هفت فرزند بود که دوازده فرزند وی در آن هنگام در قید حیات بودند. پس از یارمحمدخان، سومین فرزندش عزیزالله خان- که مادرش از طایفة شادلو بود- جانشین او و زمامدار امور گردید.

    دوران حکمرانی عزیزالله خان شادلو مشهور به سردار معزز بجنوردی با وقایع و رخدادهای مختلفی همراه شد. در زمان وی، جوّ جامعة ایران دگرگون شد و به همین دلیل دورة فرمانروایی عزیزالله خان شادلو در میان حاکمان و رجال آل مفخّم، شکلی متمایز و ویژه دارد. با این وجود، چون یارمحمدخان در هنگام حیات، بسیاری از امور شهر را به پسرش واگذار می کرد تا به این شکل تجربیات زمامداری را کسب و همین مسئله باعث شد تا روی کار آمدن رضاخان بر عرصة قدرت، اقتدار شادلوها در بجنورد و مناطق دیگر تحت امرشان تداوم یابد.

    حکومت عزیز الله خان شادلو همچون دورة حکمرانی سایر حکام شادلو، مقابله با تهاجمات و تاخت و تازهای ترکمنان و حفظ منطقه از تعدیّات این گروه، یکی از مهمترین وظایف و راهبردهای حکومتی اش بود. در دیوان اشعار مرحوم ناطق، به سه نبرد در میان سال های 1325، 1329.1327ق با ترکمنان اشاره می کند که عزیزالله خان توانست با شکست و عقب راندن ترکمنان امنیت را به منطقه بازگرداند. گرچه در اسارت نوامیس ایل باشقانلویِ قوچان توسط ترکمنان، سردارمعزز به دلیل اهمال و کم کاری مقصر شناخته شد و برای مدتی حکومت را از دست داد، ولی فرمانروایی در خانوادة سردار تداوم یافت و به جای او حبیب الله خان برادرش منصوب شد، ولی با جریان استبداد صغیر، وضع به حال قبل بازگشت.

    در دورة سردارمعزز بجنوردی یکی از بزرگترین و مهمترین وقایع تاریخ ایران، یعنی انقلاب مشروطه در سال 1324ق به وقوع پیوست و نمایندة بجنورد با نام حاج محمدحسین بزاز، معروف به شکوهیان و بعد شخصی به نام وداد، در مجلس شورای ملّی حضور یافت. اما با وقوع استبداد صغیر، فترتی در روند مشروطیت رخ داد. اندکی بعد با شکست مستبدین و فتح تهران توسط مشروطه خواهان و تبعید محمدعلی شاه از ایران و به حکومت رسیدن فرزند دوازده ساله اش احمدشاه، اوضاع به نفع مشروطه خواهان تغییر یافت. با استقرار نظام مشروطه، مأموران مالیة دولتی وارد منطقه شدند. ادارة مالیه جدا از دستگاه سردار معزز به جمع آوری مالیات می پرداخت. استقرار مشروطه سبب شد، کم کم اختیارات قضایی، مالیاتی، نظامی و سیاسی سردارمعزز بجنوردی تحدید شود.

    یکی دیگر از وقایع بسیار مهم دوران حکمرانی عزیزالله خان شادلو، وقوع جنگ جهانی اول و سپس اشغال خراسان در سال 1334ق بود. با آغاز جنگ جهانی اول، روس ها از ناحیة سرخس به خاک ایران وارد شدند و سپس مشهد و بقیة خراسان خراسان را اشغال کردند. پس از اینکه دولت مستوفی الممالک در جنگ جهانی اول اعلام بی طرفی نمود، به دلیل تشکیل دولت موقت و کمیتة دفاع ملی در کرمانشاه، دو تلگراف بین بجنورد و حکومت مرکزی مبادله شد که طیّ تلگراف اول، سردارمعزز بجنوردی از دولت مستوفی الممالک جهت چگونگی عملکرد و موضع گیری در مقابل دولت موقت و کمیتة دفاع ملّی راهنمایی خواسته بود و طیّ تلگراف دوم، حکومت مرکزی، حکومت ملوک الطوایفی بجنورد را به اطاعت از دستورات خود دعوت کرده بود. لازم به یادآوری است که در طی اشغال خراسان توسط روس ها، بجنورد، آخرین منطقة مرزی در حالت جنگی و در یک موقعیت بن بست قرار داشت. به این ترتیب بجنورد موقعیت سوق الجیشی مهمی برای روس ها محسوب نمی شد، بلکه مشهد و سرخس به عنوان مرکزی ترین کانون های فعالیت روس ها در دورة اشغال محسوب می شدند، تا اینکه با وقوع انقلاب اکتبر1917م در روسیه، سربازان روسی مجبور شدند از خراسان عقب نشینی کنند. نکتة قابل ذکر این است که در دورة اشغال خراسان و در مجموع در تمام مدت جنگ جهانی اول و سال های پس از آن، بجنورد نیز چون سایر نقاط کشور، وضعیت اقتصادی نامطلوبی را گذراند. به عنوان نمونه در این ایام، ارزاق عمومی به ویژه گندم بسیار گران شده بود و مردم از لحاظ امرارمعاش و گذران زندگی بسیار در مضیقه بودند.

    از دیگر وقایعی که در دورة حکمرانی سردارمعزز بجنوردی به وقوع پیوست، شورش خداوردی تکمرانی معروف به خدو بوده است. این شخص که از مردم تهیدست تکمران شیروان بود، به دلیل اوضاع نامناسب اقتصادی دست به شورش زد. گفته می شود که روس ها در شورش خدو دست داشتند و او را تحریک و کمک نظامی می نمودند. با دستور قوام السلطنه، حاکم خراسان به نیروهای نظامی جهت دستگیری خدو و فرونشانی شورش او، سردارعزیزالله خان شادلو نیز با نیروهای ژاندرمری تحت فرماندهی محمدتقی خان پسیان همکاری نمود و به این ترتیب نیروهای ژاندرمری توانستند خدو را متوقف و دستگیر نمایند. یکی از پیامدهای شورش خدو، ضمیمه شدن بسیاری از نواحی به قلمرو حکومتی بجنورد بوده است.

    یکی دیگر از حوادث این دوره، قیام کلنل محمدتقی خان پسیان در سال 1300ش و موضع گیری عزیزالله خان شادلو در مقابل این قیام است. هنگامی که حکومت خراسان در دست قوام السلطنه بود، او کلنل پسیان را به فرماندهی ژاندارمری خراسان منصوب کرد. با وقوع کودتای سوم اسفند 1299ش و دستور سیدضیاءالدین به کلنل جهت دستگیری قوام السلطنه، حاکم خراسان، کلنل نیز چنین کرد. تا اینکه با سقوط کابینة سیدضیاءالدین (کابینة سیاه)، معادلة قدرت به هم خورد و قوام السلطنه، رئیس الوزراء شد. با روی کار آمدن قوام السلطنه، کلنل محمد تقی خان پسیان عَلَمِ مخالفت برافراشت و دستگاه های دولتی در خراسان را به تبعیت از خود واداشت. در راستای مقابله با کلنل محمد تقی خان که قیام او رفته رفته تهدید کننده می شد، حکومت مرکزی، خان ها و حکام خراسان را واداشت تا علیه پسیان اقدام مقتضی را به جا آورند. در پی این دستورات و به دنبال حرکت نیروهای کلنل پسیان به سوی قوچان، در برخوردی بین او و نیروهای کرد در جعفرآباد قوچان، سپاه کلنل شکست خورد و خود وی کشته شد.

    با روی کار آمدن رضاخان و اعمال سیاست های خاص پهلوی اول در سراسر کشور، تقدیر خاندان آل معزز نیز به گونه ای ناخوشایند رقم خورد. رضاخان (سردارسپه) تمایل داشت، قوانین مشخص و دوایر دولتی را در سراسر کشور به اجرا درآورد و اعمال این سیاست تمرکزگرایانه که طی آن او برای اجرای دقیق قوانین ادارة مالیه در سال 1303ش، ده نفر نظامی را به بجنورد گسیل کرد، موافق طبع سردارمعزز واقع نشد و این مسئله به تنش میان آنان انجامید و موجب شد تا برای مدت کوتاهی سردارمعزز به دستور رضاخان دستگیر و امور شهر بجنورد به دست سرهنگ خزاعی اداره شود. با دستگیری عزیزالله خان شادلو، مردم با اجتماع در منزل امام جمعه (سیدحسن امامی) و سیدرضا امامی، خواهان آزادی حاکم بجنورد شدند. رضاخان که در همین زمان برای تثبیت موقعیت خود در جنوب و نشان دادن چهرة ضدانگلیسی به سرکوب شورش شیخ خزعل مبادرت نموده بود، فرصتی برای سرکوب بجنورد نداشت، به همین دلیل عزیزالله خان را با وساطت امیراقتدار و با اهدای یک قبضه شمشیر به منصب خود برگرداند.

    در غیاب سردارمعزز، امور شهر به دست نیروهای دولتی اداره می شد. با بازگشت او، سرهنگ خزاعی عزل و به جای او جان محمدخان، فرزند علاءالدوله به فرماندهی لشکر شرق منصوب شد. به دلیل اینکه این دو، یعنی عزیزالله خان و جان محمدخان قدرت یکدیگر را بر نمی تافتند، شروع به دشمنی با یکدیگر نمودند. جان محمدخان، سردارمعزز بجنوردی را به تحریک ترکمنان متهم کرد و از این رو گزارش های فراوانی بر ضدّ عزیزالله خان شادلو به تهران ارسال کرد. جان محمدخان پس از بازدیدی که از منطقة بجنورد داشت، سرداران بجنوردی را که در بدرقة او تا مشهد شرکت کرده بودند از رکاب خود مرخص نکرد و در مشهد دستور بازداشت آنان را داد. جان محمدخان در مشهد برای آزادی سردار مبلغی را معین کرد، اما سردار از پرداخت مبلغ فوق طفره رفت. جان محمدخان نیز به دنبال این مسئله و طی تلگراف های متعدد به تهران، خواهان اعدام سردارمعزز به جرم تحریک ترکمن ها و بر هم زدن امنیت منطقه شد. رضاخان که به تازگی مشکل مخالفت علما و مجلس را با جمهوری فیصله داده و شیخ خزعل را سرکوب کرده بود، از چنین پیشنهادی استقبال کرد. در واقع حضور فردی با پایگاه قدرتمند محلی مانعی در راه سیاست های تمرکزگرایانة رضاشاه پهلوی محسوب می شد.

    گرچه به طور وضوح، دلیل اصلی دستگیری و سقوط عزیزالله خان شادلو مشخص نشد، اما وی را به همراه دوتن از برادران و چهارتن از همراهانش در روز چهارشنبه، سی و یک تیرماه 1304ش، بدون انجام مراسم محکمه پسندی اعدام کردند. اعدام او، نشان از پایان سلطة حکمرانان سنتی و گسترش نفوذ حکومت مرکزی در بجنورد است. به دنبال اعدام سردار معزز بجنوردی، شورش ترکمن ها و کردها شدت یافت، اما لشکرکشی و خشونت بسیار زیاد جان محمدخان، بالاخره به این شورش ها پایان داد. در محاصرة بجنورد توسط جان محمدخان، پس از اعدام سردارعزیزالله خان، وضع اقتصادی و اجتماعی مردم شهرستان به شدت دگرگون شد و قحطی شدیدی حیات مردم شهر را تهدید می کرد.

  به این شکل، عمر حکومت خاندان شادلو در بجنورد و اطراف آن در سال 1304ش با اعدام عزیزالله خان شادلو مشهور به سردار معزز بجنوردی پایان یافت. حکمرانان آل معزز توانستند در طول سیصد و سی سال، یعنی تا قبل از تشکیل ارتش منظم مرکزی، نگهبانان مرزهای کشور در شمال شرق ایران باشند و بر حفظ ثغور خراسان و امنیت منطقه کمک نمایند. عمده ترین حوزة حکومتی حاکمان شادلو، بجنورد، اسفراین و گاهی استرآباد را نیز شامل می شد.

همانگونه که در بالا اشاره شد، با قدرت یابی رضاخان و ظهور او در صحنة قدرت، او در صدد برآمد تا تمام ایلات و حکومت های خودمختار را برچیند و یک حکومت مقتدر واحد ایجاد نماید. حسین مکی در این باره می نویسد: «رضاخان چون به دنبال سیاست تمرکز قدرت بود که طرح آن را انگلستان ریخته بود، بر اساس حکومت واحد ]در پی[ از بین بردن تمام رؤسای محلی و روحانیون مؤثر و سران عشایر و ایلات بوده است. به استثناء بعضی از سران عشایر و متنفذین که به علت آنکه به انگلیس خدماتی نموده بودند، مانند قوام الملک در جنگ جهانی اول و شوکت الملک علم».

    در پی این برنامة تمرکزگرایی بود که عزیزالله خان از مهره هایی محسوب شد که باید از صحنة قدرت محو شد. به دنبال این اقدام و کوتاه نمودن دست کردها از قدرت منطقه به عنوان برجسته ترین و مهم ترین عوامل قدرت محلی، در پی شورشی که به دلیل اعتراض برای اعدام سردارمعزز صورت گرفت، رضاشاه و فرماندة نظامی او، برای اینکه راه را بر هر گونه تحرک و اقدامی از سوی کردها و یا مخالفین قدرت خود ببندند، از سیاست کوچ قبایل و عناصر ناراضی از موطن اصلی خود- که از سیاست های قدیمی در تاریخ ایران است- بهره برد. اوایل شادلو را به اصفهان تبعید کرد و در مقابل لرهای خرم آباد را به بجنورد فرستاد. البته نقش شادلوها با این جابجایی مکانی در صحنة سیاست خاتمه نیافت، زیرا آنان با سقوط رضاشاه به موطن خود بازگشتند. اما با وجود اینکه از فرزندان سردارمعزز و سردارمنتصر به نمایندگی مجلس شورای ملی نیز برگزیده شدند، با اینهمه نقش کردها پس از ظهور رضاشاه در منطقه کمرنگ شد. از سوی دیگر، چون گذشته، بجنورد به وسیلة حکام محلی اداره نمی شد، بلکه از سوی دولت مرکزی، نیروهای دولتی برای ادارة امور نظامی، مالیاتی، اداری و قضایی وارد شهرستان شدند. امان الله جهان بانی فرماندة لشکر شرق، بر امنیت استان و شهرستان نظارت کامل داشت و این توجه دولت به امور شهر، سبب محدود شدن هرچه بیشتر قدرت خوانین گردید.

    همانگونه که گفته شد، نقش تاریخی کردها در بجنورد و مناطق وابسته به آن با آغاز قدرت گیری رضاشاه کمرنگ شد. رضاشاه به خوبی می دانست، برای اینکه بتواند با آرامش بر کشور حکومت داشته باشد، باید سرچشمه های گسیختگی را که ممکن بود، با قدرت محلی، اقتدار او را کاهش دهند، از بین ببرد و در پی این سیاست با بیشتر ایلات و طوایف پراکنده در ایران برخورد کرد و برنامه هایی جهت کاهش قدرت آنان یا از بین بردن قدرتشان صورت داد و ایل شادلو و در مجموع کردان شمال خراسان نیز از این قاعده مستثنی نبودند. کردها در منطقة شمال خراسان از این دوره به طبقه ای از اقشار اجتماعی تبدیل شدند که سهمی برابر در مناسبات و تعاملات اجتماعی داشتند. به عبارت دیگر، گرچه آنان در امور منطقه مشارکت می نمودند، اما دیگر آن پایگاه و قدرت گذشته را نداشتند. موضوع مهم و درخور ذکر دیگر اینکه به دلیل ایجاد ارتشی منظم و دائمی، قدرت نظامی کردها نیز به عنوان یک گروه مجزا و مستقل، آرام آرام کارایی و قابلیت خود را از دست داد. زیرا اصولاً یکی از موارد تمایز و قدرت این قوم، همان قدرت نظامی آنان بود.

    امروز کردها به عنوان یک قومیت پرجمعیت در منطقه، در کنار سایر ساکنان شمال خراسان و بجنورد با صلح و آرامش زندگی می کنند و با اینکه آنان قدرت سیاسی را از چندین دهه قبل در منطقه از دست داده اند، اما تداوم فرهنگ و آداب رسوم این قوم در زندگیشان و بخصوص در میان جمعیت های کوچ نشین، نشان از تاریخ و فرهنگ طولانی آنان دارد.

(نجم آبادی ،1374، ص 16، پایدار و پروان، 1384، صص 58، 59، 63 و 70، ملک الشعراءبهار، 1363، ج1، ص 208 و ج2، صص 239 و 277، مکی، 1376، ج 5، ص 525، بیات، 1375، صص 27 به بعد، جلالی، 1377، ص26، نجم آبادی، 1374، ص16 )

عزیزالله خان شادلو,سردارمعزز بجنوردی ,خراسان شمالی, بجنورد, مشاهیر, مفاخر, بزرگان

احمد بن محمد بن عبدالله زردی مشهور به علامه زردی

علامه زردی (م 338ق)

     احمد بن محمد بن عبدالله زردی مشهور به علامه زردی منسوب به زرد یکی از روستاهای بین  اسفراین و نیشابور است. علامه زردی، مردی ادیب و لغوی و در این دیار و در عصر خویش به لحاظ بلاغت و پیشرفت در معرفت اصول و ادب یگانه عصر خویش به شمار می‌رفت. وی از نظر جسمی مردی ضعیف البنیه و مریض احوال بود و بر ماده الاغ لاغری سوار می‌شد و هر گاه لب به سخن می‌گشود، علما و مردم از قدرت سخنوری‌ و فصاحت کلامش متحیّر می‌شدند که چگونه این انسان ضعیف و بیمار این گونه فصیح، بلیغ و آگاه سخن می گوید و بر اصول ادبی تسلط دارد؟ علامه زردی از محضر علما و دانشمندان نامداری چون ابو عبدالله محمد بن مسیّب ارغیانی (م. 315 ه.ق) و ابو عوانه یعقوب بن اسحاق (م. 316 ه.ق) و نزدیکان آنها احادیث بسیاری را استماع کرد و خود در زمره بزرگان علم حدیث درآمد. وی از ادبا و علمای معروف بود که در مدرسه دارالسنه نیشابور درس می‌گفت و املای حدیث می‌کرد.

    از علامه زردی به دلیل تسلط و تبحرش در علم ادب و بلاغت، سخنان پندآمیز و حکمی زیادی به جای مانده است از جمله ابوحاکم نیشابوری یکی از شاگردانش از وی روایت کرده که می گفت:«آنگاه که خداوند تبارک و تعالی، سیاست خلق خود را به یکی از بندگان خویش مفوّض فرماید، او را به موهبت خاص مخصوص کند و توفیق رفتار صحیح به او اعطا نماید و با الهام خود او را معین باشد، چه رحمت خدای تعالی هر چیز را فرا گرفته است.» و در جایی دیگر از وی روایت شده است:« العلم علمان، علم مسموع و علم ممنوح... علم بر دو گونه است: علمی که از دیگران می شنوند و علمی که آن را به آدمی ارزانی داشته اند.»

     ابوبکر، احمد بن محمد بن سفیان بن یعقوب بن ابی الزرد زردی، جدِّ اعلای علامه زردی است. علامه زردی از احمد بن عبید بن ناصح روایت می‌کرد و ابوبکر محمد بن ابراهیم بن مقری از وی روایت می‌نمود. علامه زردی سرانجام در ماه شعبان سال 338 ه.ق در نیشابور چشم از جهان فروبست.

 (یاقوت حموی ، 1381 ، ج 1ص 610، فسنقری و شاهد ،1381 ،ص 101)

علامه زردی, خراسان شمالی, مشاهیر ,مفاخر, بزرگان, بجنورد ,اسفراین

علی اکبر مرادیان عزیز


علی اکبر مرادیان (ت 1340ش م 1364ش)

 

    سردار شهید علی اکبر مرادیان در سال 1340 ش در اسفراین دیده به جهان گشود. پس از اخذ مدرک دیپلم، دوران خدمت مقدس سربازی را در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اسفراین گذراند . پس از چند سال خدمت در سپاه پاسدارن ، به ترتیب به  سمت مسئول بسیج، دفتر قضایی، پرسنلی و امور مالی، معاون فرمانده سپاه اسفراین و فرماندهی سپاه شهرستان اسفراین منصوب شد. چندین بار به جبهه های نبرد حق علیه باطل رفت و درعملیات میمک شدیدا مجروح شد طوری که عصب پای چپش قطع شد. سال 1362 ماموریتی از طرف سپاه پاسداران خراسان به وی محول شد و مدت شش ماه در سوریه انجام وظیفه کرد. افزون بر آنکه علاقه فراوان به خدمت در راه اسلام داشت یک قهرمان به تمام معنی بود و در کشتی محلی خراسان "کشتی چوخه" نیز در سراسر استان آوازه پهلوانی و به خصوص جوانمردی و برخورد اخلاق شایسته اش پیچیده بود. در بیشتر مسابقات کشتی ، جوایز و هدایا را به جبهه های جنگ اهدا می کرد و اعتقاد داشت باید همیشه در تقویت جبهه های جنگ و دفاع از اسلام تلاش کنیم . همواره تاکید می کرد :« قهرمانان و دلاوران واقعی شهدا هستند که در مقابل دشمن سینه هایشان را سپر کردند و تا پای جان مقاومت نمودند و جان به جان آفرین تسلیم کردند. پس سرمشق های ما شهدای عزیز هستند.»  با وجودی که عصب پایش قطع بود و مسئولان اجازه رفتن به جبهه به وی نمی دادند ولی با اصرار فراوان ، در سال 1364 از اسفراین به جبهه جنگ رفت و در عملیات والفجر 8 در سمت قائم مقام یگان دریایی لشگر 5 نصر در شهر فاو ، با اصابت ترکش خمپاره به سرش، در بیست و دو اسفندماه 1364 به درجه رفیع شهادت نائل شد.

    فرازی از وصیت نامه سردار شهید علی اکبر مرادیان:

  « ... ای عزیزان در زمان و موقعیتی هستیم که دقیقا تاریخ ورق خورده است و اسلام در برابر کفر قرار گرفته است. حسینیان در کربلای ایران جمع شده اند و حبیب بن مظاهرها و قاسم ها و عباس ها با سلاح ایمان و نعره الله اکبر و با قلب های آکنده از ایمان به الله چون کوه ثابت و استوار ایستاده اند و چون دریا خروش برآورده اند که هم خروش شان، جز رضای حق نیست، در یک سو، و یزیدیان خون آشام شهوت رانان بی غیرت که جز بوالهوسی و نوکری نمودن چیزی در سر ندارند و از اقصی نقاط عالم با انواع سلاح های مرگبار آنچنان اطراف ایشان جمع شده اند و در دیگر سو قرار گرفته اند. پس ای عزیزان این جنگ بین عرب و عجم نیست، جنگ بین اسلام و کفر است، جنگ بین دو عقیده متفاوت که از اول خلقت بشر بوده است، می باشد. همان طوری که در جنگ خندق هنگامی که حضرت علی(ع) در برابر عمرو بن عبدود قرار می گیرد رسول خدا می فرماید:امروز تمام ایمان، در برابر تمام کفر قرار گرفته است. و امروز دقیقا همان حالت پیش آمده است ... ای عزیزانی که پیامم را می شنوید به جای گریه بر من ، راهم را ادامه دهید . اما ای ابرکافران و ابرقدرتان بدانید که ما ملت ایران در مکتب حسین(ع) درس شهادت و شجاعت را فرا گرفته ایم و پشت سر امام بزرگوارمان و روحانیت و خط ولایت فقیه تا آخر ایستاده ایم و خواهیم ایستاد. بدانید ما داغ بندگی خدا را با گفتن : بسم الله الرحمن الرحیم بر خود نهاده ایم نه داغ بندگی و بردگی شما را، ما عزت و شرافت خودمان را با ریخته شدن خون سرخمان ثابت می کنیم و تن به ذلت بردگی شما فرومایگان نخواهیم داد. اگر تمام بمب های اتمی خود را بر سرمان بریزید آن قدر ثابت و استوار خواهیم ماند تا شما را از پای در آوریم.

              ما در ره عشق نقض پیمان نکنیم          گر جان طلبد دریغ از جان نکنیم     

              دنیا اگر از یزید لبریز شود                  ما پشت به سالار شهیدان نکنیم

(جلال دوست، 1392، صص 93 به بعد)

علی اکبر مرادیان ,خراسان شمالی, مشاهیر ,مفاخر ,بزرگان ,بجنورد, اسفراین, شهید ,سردار