حمید دانشجوی طویله هایی که نامش را دانشگاه نهاده اند بود. روزی به مادرش گفت که عاشق دختری به نام میترا شده. به مادرش می گفت که میترا بسیار مهربان است و اصلا اخم نمی کند!
روزی روزگاری در روستایی در هند؛ مردی به روستاییها اعلام کرد که برای خرید هر میمون 20 دلار به آنها پول خواهد داد.
روستاییها هم که دیدند اطرافشان پر است از میمون؛ به جنگل رفتند و شروع به گرفتنشان کردند و مرد هم هزاران میمون به قیمت 20 دلار از آنها خرید ولی با کم شدن تعداد میمونها روستاییها دست از تلاش کشیدند…