پارسی71

سایتی برای تمامی طعم ها!

پارسی71

سایتی برای تمامی طعم ها!

اس ام اس گلچین

عقل گفت که دشوارتر از مردن چیست؟

 عشق فرمود فراق از همه دشوارتر است …

.


ادامه مطلب ...

اس ام اس جالب

وقتی اورجینال به دنیا اومدی... حیفه کپی از دنیا بری ....خودت باش ! **************  

 

گاهی اونقدر غرق ارزوهات میشی که فراموش میکنی یکی بیرون دستشویی منتظره **************  

سه چیز غیر ممکن در دنیا: - شما نمی توانید تعداد موهای خود را بشمارید.... - شما نمی توانید چشمان خود را با صابون بشویید.... - شما نمی توانید در حالیکه زبانتان بیرون است نفس بکشید..!!! ... لطفا اون زبون مبارک رو بدید تو، الان دور از جوون با اینکارتون شبیه یک سبک عقل شدید!! **************  

میگن: تنبلی مـــادر همه عادت ‌های بد ماست ولی خب بــه ‌هر حال مادره و احترامش واجبـــه **************  

دقت کردین شبای عروسی تا دهنت پر میشه دوربین میاد روت !؟ گفتم حواست باشه ! ************** ا 

گر دین ندارید… نه،نه، این تکراری شده ، اینو ولش کن… چرا منو تو این موقعیت قرار می دین؟ چی می گفتم؟ آهان اگر سیبیل نمی‌گذارید حداقل ابرو بر ندارید ! **************  

سربازی واسه پسرا مثه حاملگی واسه زناست. هر دو ظاهرتو خراب می کنه و هر کی میبیندمون میپرسه چند ماهته؟ **************  

خدایا به هر کس که دوست میداری بیاموز که تابستان از زمستان گرم تر است و به هر کس که بیشتر دوست میداری بفهمان که اودکلن کار حمام را نمیکند …  


هر صفحه ای باز میکنی میبینی هر چی دلش خواسته نوشته ،
پائینش هم نوشته “دکتر علی شریعتی”

سعدی 

کجائی که ببینی

بنی آدم فقط ابزار یکدیگرند!!!

بی وفایی

من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفاییعهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادمباید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی
ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانهما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی
آن نه خالست و زنخدان و سر زلف پریشانکه دل اهل نظر برد که سریست خدایی
پرده بردار که بیگانه خود این روی نبیندتو بزرگی و در آیینه کوچک ننمایی
حلقه بر در نتوانم زدن از دست رقیباناین توانم که بیایم به محلت به گدایی
عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامتهمه سهلست تحمل نکنم بار جدایی
روز صحرا و سماعست و لب جوی و تماشادر همه شهر دلی نیست که دیگر بربایی
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویمچه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
شمع را باید از این خانه به دربردن و کشتنتا که همسایه نگوید که تو در خانه مایی
سعدی آن نیست که هرگز ز کمندت بگریزدکه بدانست که دربند تو خوشتر که رهایی
خلق گویند برو دل به هوای دگری دهنکنم خاصه در ایام اتابک دو هوایی
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفاییعهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادمباید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی
ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانهما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی
آن نه خالست و زنخدان و سر زلف پریشانکه دل اهل نظر برد که سریست خدایی
پرده بردار که بیگانه خود این روی نبیندتو بزرگی و در آیینه کوچک ننمایی
حلقه بر در نتوانم زدن از دست رقیباناین توانم که بیایم به محلت به گدایی
عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامتهمه سهلست تحمل نکنم بار جدایی
روز صحرا و سماعست و لب جوی و تماشادر همه شهر دلی نیست که دیگر بربایی
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویمچه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
شمع را باید از این خانه به دربردن و کشتنتا که همسایه نگوید که تو در خانه مایی
سعدی آن نیست که هرگز ز کمندت بگریزدکه بدانست که دربند تو خوشتر که رهایی
خلق گویند برو دل به هوای دگری دهنکنم خاصه در ایام اتابک دو هوایی

»
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفاییعهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادمباید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی
ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانهما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی
آن نه خالست و زنخدان و سر زلف پریشانکه دل اهل نظر برد که سریست خدایی
پرده بردار که بیگانه خود این روی نبیندتو بزرگی و در آیینه کوچک ننمایی
حلقه بر در نتوانم زدن از دست رقیباناین توانم که بیایم به محلت به گدایی
عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامتهمه سهلست تحمل نکنم بار جدایی
روز صحرا و سماعست و لب جوی و تماشادر همه شهر دلی نیست که دیگر بربایی
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویمچه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
شمع را باید از این خانه به دربردن و کشتنتا که همسایه نگوید که تو در خانه مایی
سعدی آن نیست که هرگز ز کمندت بگریزدکه بدانست که دربند تو خوشتر که رهایی
خلق گویند برو دل به هوای دگری دهنکنم خاصه در ایام اتابک دو هوایی
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفاییعهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادمباید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی
ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانهما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی
آن نه خالست و زنخدان و سر زلف پریشانکه دل اهل نظر برد که سریست خدایی
پرده بردار که بیگانه خود این روی نبیندتو بزرگی و در آیینه کوچک ننمایی
حلقه بر در نتوانم زدن از دست رقیباناین توانم که بیایم به محلت به گدایی
عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامتهمه سهلست تحمل نکنم بار جدایی
روز صحرا و سماعست و لب جوی و تماشادر همه شهر دلی نیست که دیگر بربایی
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویمچه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
شمع را باید از این خانه به دربردن و کشتنتا که همسایه نگوید که تو در خانه مایی
سعدی آن نیست که هرگز ز کمندت بگریزدکه بدانست که دربند تو خوشتر که رهایی
خلق گویند برو دل به هوای دگری دهنکنم خاصه در ایام اتابک دو هوایی
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفاییعهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادمباید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی
ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانهما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی
آن نه خالست و زنخدان و سر زلف پریشانکه دل اهل نظر برد که سریست خدایی
پرده بردار که بیگانه خود این روی نبیندتو بزرگی و در آیینه کوچک ننمایی
حلقه بر در نتوانم زدن از دست رقیباناین توانم که بیایم به محلت به گدایی
عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامتهمه سهلست تحمل نکنم بار جدایی
روز صحرا و سماعست و لب جوی و تماشادر همه شهر دلی نیست که دیگر بربایی
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویمچه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
شمع را باید از این خانه به دربردن و کشتنتا که همسایه نگوید که تو در خانه مایی
سعدی آن نیست که هرگز ز کمندت بگریزدکه بدانست که دربند تو خوشتر که رهایی
خلق گویند برو دل به هوای دگری دهنکنم خاصه در ایام اتابک دو هوایی