پزشکان
معمولا خاطرات جالبی از کار و بیمارانشان دارند. علت جالب بودن این
خاطرات یا بخاطر برخوردهای بانمکی است که بیماران با پزشک یا بیماریشان
میکنند یا کمبود اطلاعات پزشکی است یا شاید وقوع بعضی اتفاقات در فضایی
که سایه مرگ و بیماری در آن وجود دارد خود به خود تبدیل به طنز میشود.
اما گوشه ای از خاطرات یک پزشک عمومی با ذوق را در ادامه پست بخوانید که
بسیار زیباست.
یه خانم حدودا ۵۰ ساله دختر حدودا ۱۸ سالشو آورده بود.
به دختره گفتم : مشکلتون چیه ؟
گفت : "دلهره" دارم.
مادرش زد زیر خنده و بعد گفت :
مامان ! دل پیچه نه دلهره !
پرسیدم : چیز ناجوری نخوردین ؟
مادرش گفت : چرا "چیسپ" خورده و این بار نوبت دختر بود که بزنه زیر خنده و بگه : مامان چیپس نه چیسپ ...
گلوی بچه رو که نگاه کردم مادرش گفت : آقای دکتر ! گلوش چرک داره ؟
گفتم: چرکش تازه میخواد شروع بشه.
گفت: این بچه همیشه همینطوره٬ همیشه عفونتش اول شروع میشه بعد زیاد میشه.
به دختره گفتم : مشکلتون چیه ؟
با یه صدای گرفته گفت : هیچی فقط چند روزه که اصلا صدام درنمیره...
به دختری که با استفراغ اومده بود گفتم : اسهال هم دارین ؟
گفت : حالتشو دارم اما نمیاد
به آقائی که با سردرد اومده بود گفتم : قبلا هم سابقه داشتین ؟
گفت : مثلا چه سابقه ای ؟
بعد گفتم: توی خونه داروئی نخوردین ؟
گفت : مثلا چه داروئی ؟
نسخه شو که نوشتم گفتم : دیگه هیچ ناراحتی نداشتین ؟
گفت : مثلا چه ناراحتی ؟
پیرمرده گفت : همه بدنم درد میکنه غیر از آرنج دست چپم.
گفتم: یعنی آرنج دست چپتون درد نمیکنه ؟
گفت : نه آرنج دست چپم "خیلی" درد میکنه
خانمه اومد و گفت : برام یه آزمایش بنویس.
گفتم : چه آزمایشی ؟
گفت : نمیدونم !
چندوقت بود که هر دو دستم درد میکرد. چند هفته پیش از این دستم آزمایش خون
گرفتم بعد دردش افتاد حالا میخوام بگم از این دستم هم خون بگیرن ببینم
دردش می افته ؟
به خانمه گفتم : باید یه آزمایش بدین.
گفت : نمیدم !
گفتم : چرا ؟
گفت : میترسم بفهمم یه مرض ناجوری دارم
برای آبسه دندون برای مریض کپسول نوشتم بعد گفت :
چند روزه گلوم هم درد میکنه.
گفتم : خوب اگه عفونت داشته باشه با همون کپسول بهتر میشه.
گفت : اون کپسولو که برای دندونم نوشتین چکار به گلو داره ؟