مهدی وحیدی (ت 1338ش – م 1365ش)
حاج مهدی وحیدی فرزند رضا در خانوادهای کاملاً مذهبی در سال 1338 در آشخانه متولد شد و از اوان کودکی روح اسلامی و معنوی و خداپرستی بر ضمیر باطنش حکومت میکرد. در مراسم عزاداری ائمه هدی علیهمالسلام، به خصوص سرور شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام نوحه و مرثیه میخواند. وی که نامش مهدی بود علاقه بسیار زیادی به حضرت حجتابنالحسن (عج) داشت، چرا که او در هنگام خواندن دعای کمیل و سایر دعاها مرتباً با صدای بلند مولایش را میخواند، صدای استغاثه و ناله او قلبها و دلها را میلرزاند و اشکهایش چون قطرات باران بر گونههایش سرازیر میگشت. ایشان که پایان تحصیلات متوسطهاش مقارن باپیروزی انقلاب بود شجاعانه به مبارزه با مظاهر طاغوت پرداخت. بارها در قبل از انقلاب در جلسات و مراسمهای مختلف، صحبتهای علیه نظام جابر گذشته ایراد نمود و با همکاری و همگامی بادیگر انقلابیون به طور دائم در انهدام رژیم طاغوت کوشید. اگرچه انقلاب به پیروزی رسید و حکومت طاغوت سرنگون شد اما او مسئولیتش پایان نیافت بلکه گویی دو چندان شد هنوز چند ماهی از انقلاب نمیگذشت که با درک مسئولیت خطیر خویش پاسداری از انقلاب را وظیفه خود ساخت و در آشخانه کمیته انقلاب اسلامی را بنا نهاد که بر علیه ضد انقلابیون و ساواکیها و اشرار و منافقین و... بود وی برای اولین بار در سال 1359 در جهاد مقدس علیه کفار بعثی شرکت نمود و بعد از آن بارها در جبهه نبرد اسلامیان علیه کفار حضور پیدا کرد مسئولیتهایی که در جبهه داشت عبارتند از :
1- معاونت فرماندهی گروهان
2- فرمانده گروهان
3- معاونت گردان
4- فرماندهی گردان
و آخرین مسئولیت ایشان معاونت تیپ بوده است.ایشان خیلی به امام خمینی (ره) عشق میورزید و کلام امام را همیشه آویزه گوشش قرار میداد و به دنبال آن هم عمل میکرد، روحش در نبرد خونین بدر در بیست و پنجم اسفندماه 1365 به سوی ملکوت اعلاء پرواز نمود و جسم مطهرش در سرزمین خونین گرم خوزستان در بستر زمین آرمیده است.
فرازهایی از وصیت نامه شهید :
پدر عزیزم، مادرم و همسر صبور و متعهد من که توانستی در نبود من صبری زینبی داشته باشی امیدوارم در تحت توجهات ولی عصر امام زمان(عج) ونایب بر حقش امام خمینی موفق و موید باشید همسرم همچنان در تربیت فرزندان کوشا باش، چون الآن اسلام در خطر است و نیاز به خون دارد اینجا است که من باید انتخاب کنم که یا در خانه زندگی عادی داشته باشم یا انتقام خون شهیدان را از شهید کشان تاریخ بگیرم
پیام شهید:
شما در این آیه قرآن تعقُّل کنید که اگر جز اولیای خدا باشید هرگز نباید از مرگ اندوهی داشته باشید: « الا ان اولیاءالله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون الدین آمنوا و کانوا یتقون لهم البشری فی الحیوة الدنیا و فی الاخرة لا تبدیل لکلمات الله ذلک هو الفوز العظیم.» آگاه باشید که برای اولیای خدا هیچگونه ترس و اندوهی نیست، آنان کسانی هستند که ایمان آورده و به مقام تقوی رسیده بودند برای آنان در زندگی دنیا و آخرت بشارت است و در کلمات خدا تغییر و تبدیلی نیست و این است بهره مندی و کامیابی بزرگ.
الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور- خداست ولی کسانی که ایمان آوردهاند آنان را از تاریکیها به سوی عالم نور رهبری میکند. بنابراین منظور از اولیاء الله همان افرادی هستند که از تمام جوانب خود مختاری بیرون آمده یکسره اراده و اختیار خود و وجود خود را با تمام شئونش به ذات مقدس حیِّ ازلی سپرده و او را در خود متصرف و مالک الاراده دانستهاند. برادران عزیز چون خداوند متعال همیشه و در همه حال بر اعمال ما ناظر و حاضر میباشند لذا همیشه خود را در محضر خداوند منان دیده و معصیت خدا را نکنید، در اثر اطاعت و ترک معصیت به مقام قرب الهی نائل شوید و به مقام کمال فائز گردید. تمام صفات رذیله و اخلاق نکوهیده را چون خَس و خاشاک سوزانده و نابود سازید تا اینکه در سر حد محبت، مستقر گردید و معلوم است که آثار محبت، پیدایش اخلاق محبوب در محب است و هر چه درجه شوق و محبت بالا رود این تخلُّق به اخلاق خدایی زیادتر میگردد. تا آنکه صفحه نفس آنها را از هر آلودگی و قشر خودت پاک میشود. به طوری که در ذات خود نیت بد هم نمیتواند بکند و خاطر بد هم برای آنها پدید نمیآید چون اصل نفس پاک و تصفیه شده است و پس از طی این مراحل است که اگر عنایت ازلی دستی از آنان بگیرد وجود خود را در مقابل پروردگار و عظمت او و قدرت او و جمال او تقدیم میکند و از مقام توکل و تفویض گذشته و به مقام رضا و تسلیم وارد میشود.
امید شیطان درباره کسانی است که ممکن است در آنها تصرفی بنماید و آنها را از شهودات به غفلت دعوت کند و از خدا غافل نماید، خطر شیطان همیشه متوجه کسانی است که در خط صراط مستقیم نیستند و درست حرکت نمیکنند و خود را به دست هوای نفس سپردهاند و قبل از اینکه اطاعت از خداوند متعال نمایند. از هواهای نفسانی پیروی میکنند و بدین لحاظ است که به طرف اسفل السافلین کشیده میشوند. برادران عزیز به حبل الله چنگ بزنید و سعی کنید خود را در مسیر صعودی انداخته و حرکت کنید.
شما میدانید کسانی که در راه خدا از وجودشان میگذرند و خود را به خدا میسپارند همه چیز را با چشم خدا میبینند و با گوش خدا میشنوند و با زبان خدا تکلُّم میکنند و با دست خدا داد و ستد میکنند، از عالم هستی چیزی در آنها باقی نمانده تا شیطان در آن تصرفی کند و با تمام وجود خود را به خدا سپردهاند. برادران و خواهران گرامی همیشه به عاقبت امور بنگرید و ببینید اجداد و پدران شما چگونه رفتند با چه توشهای رفتند آیا در زمین معصیت خدا را کردند و رفتند که عاقبت همه اینها عذاب الیم خواهد بود. همانطور که خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: ان الله لا یهدی القوم الظالمین. ان الله لا یهدی القوم الفاسقین. ان الله لایهدی القوم الکافرین- پس همه شما لازم است که متوجه مسئولیت خطیر خود باشید و محاسبه کنید خود را قبل از اینکه خداوند در قیامت شما را محاسبه کند. خداوند تمام اولیاء و انبیاء و معصومین(س) را فرستاد تا طریقت صحیح را انتخاب کنید پس کوته نظر نباشید همیشه عاقبت کار بسنجید و عاقبت کار همه ما انالله و انا الیه راجعون است از سوی خدا آمدیم و به طرف الله بر خواهیم گشت.
برادران، خواهران قدر انسان بودن خود را دانسته و سعی کنید پیرو انبیاء و اولیاء خدا باشید و مؤمن از این دنیا بروید که خداوند متعال خود جان شما را خواهد گرفت و شما چه میخواهید از این بالاتر، چرا سرگرم جمع آوری مادیات هستید؟ چرا به ارزش انسانی خود پی نمیبرید؟ چرا اینقدر خود را پست و فرومایه میدانید در صورتیکه شما احسن التقویم آفریده شدهاید، پس سعی کنید تزکیه نفس کنید و خود را بتوانید به سر منزل مقصود که همان لقاء الله است برسانید، لذت آن است که انسان در جوار انبیاء خدا باشد. چرا بی خیال نشستهاید چرا قیام نمیکنید چرا با زبان جهاد اکبر و اصغر نمیکنید چرا خود را محاسبه نمیکنید که بعد در نزد پروردگار خجل نشوید اگر آنجا پرونده خراب و درست را نخوانده باشی چگونه جواب میدهی آیا طاقت عذاب آخرت را دارید که اینقدر حریص هستید، مال دنیا و فرزند زیاد و ساختمان مجلل برای شما چه میکند والله قسم اگر بفهمید و اگر رمز عاشقی بین خود و خدا را پیدا کنید این چنین بی روح نمینشینید. حرکت کنید نفس امّاره را کنار بگذارید میدانم در سر بالایی رفتن مشکل است، میدانم خلاف مسیر آب شنا کردن سخت است، اما پس از طی این مسیر به خدا میرسی و این بس شیرین است. چرا نشستهاید چرا به جبهه نمیآیید، چرا میخواهید امام را تنها بگذارید، چرا شما 124 هزار پیامبر و 14 معصوم را تکذیب میکنید. امکان دارد در زبان تکذیب نکنید ولیای برادر و ای خواهر لازمه تکذیب نکردن حرکت است، قیام است، جهاد است. متعهد شوید و به ریسمان خدا چنگ بزنید و به بالا بروید و از هیچکس و هیچ ابر قدرتی وحشت نداشته باشید. یا ذوالجلال و الاکرام- یا جبار یا قهار- یا ستار- یا غفار یا رحمن یا رحیم یا واسع المغفره- حرکت- قیام تا انشاءالله بتوانید با عنایت خداوندی در جوار اولیاء و انبیاء و مخلصین و شهدا زیست کنید سعی کنید با خودسازی با عمل کردن نه حرف زدن چون آیه قرآن میفرماید چرا چیزی را میگویید و خود عمل نمیکنید. حرکت، قیام و جهاد تنها مسیری است که شما موفق خواهید شد ان شاء الله.
(جلال دوست، 1392، صص 53 به بعد. )
مهدی وحیدی ,خراسان شمالی, مشاهیر ,مفاخر ,بزرگان ,بجنورد ,آشخانه ,سردار ,شهید
نورالله یزدانی (ت 1337ش – م 1363ش)
سردار شهید سید نور الله یزدانی در تابستان 1337شمسی در روستای ناظر آباد (کشک آباد) شهرستان بجنورد استان خراسان شمالی به دنیا آمد. پدرش سید میرزا؛ نام پدرش را بر او نهاد، نور الله، پدر را به یاد پدرش که از مردان خوب روزگار بود، می انداخت. دوران کودکی وی در کنار پدر و مادرش، مثل تمام بچه های روستا گذشت و فقط تصویری از یک کودک چند ساله ساکت و مظلوم در ذهن اهالی روستا باقی ماند. سید نور الله دوران ابتدایی را در روستا درس خواند. پدرش کشاورزی می کرد و مادر با خیاطی و خشت مالی و گاه کمک به شوهر در کشاورزی، روزگار می گذراند. نور الله بزرگ و بزرگ تر می شد. اهل دعوا و جار و جنجال و سر و صدا نبود که برای خانواده اش مشکل ساز شود. از 6-7 سالگی روزه گرفتن را تمرین می کرد و به مسائل و احکام دین علاقه فراوان داشت. پنجم ابتدایی را که تمام کرد، چون در روستا مدرسه راهنمایی نبود و مجبور بود برای ادامه تحصیل به شهر برود، ترک تحصیل کرد.
فاصله این دوره تا رفتن به خدمت مقدس سربازی را کشاورزی می کرد. گاه دامداری، حتی مدتی تعمیرکار دوچرخه بود. شهید سید نور الله قبل از جنگ به خدمت سربازی رفت و در تهران خدمت کرد. بعد از پایان دوران سربازی ازدواج کرد. مدتی زیادی از دوران نامزدی اش نگذشته بود که ناغافل بیماری به سراغش آمد و هر دو پایش فلج شد. به علت این که در روستا و حتی در شهرستان بجنورد، امکانات پزشکی وجود نداشت، در بیمارستان امام رضا (ع) مشهد بستری شد. مدتها بستری شد و آزمایشات مختلف نتیجه نداد، نور الله، خسته و مستاصل به خانه منتقل شد و پدر و مادر وظیفه نگهداری از او را به عهده گرفتند. نور الله از این که روی دوش پدر و مادر به هر طرف می رفت و نمی توانست کارهای شخصی اش را انجام دهد، غمگین و ناراحت بود. چند سال به این منوال گذشت تا این که در اوایل جنگ تحمیلی، صدای مارش عملیات را از رادیو شنید. دلش می گیرد و به علت این که در تمام دوران نوجوانی و جوانی اش مرتب قرآن تلاوت می کرد، متوسل به خدا، کلام خدا و پیامبران و امامان می شود و خوب می شود.
سردار شهید سید نورالله یزدانی در سال 1360 بعد از بهبودی، برای ادای دین و نذر به جبهه می رود. عضو تیپ ویژه شهدا می شود و بعد از گذراندن دوره های طاقت فرسای آموزش در پادگان امام حسین (ع) تهران به جبهه کردستان اعزام می شود. با وجود سواد پایین، از مدیریت بالای اجرایی و فرماندهی برخوردار بود و در بسیاری از عملیات با تدبیر خاصی به موفقیت رسید. وی در 15 دی 1363 به عنوان فرمانده گردان از تیپ ویژه شهدا، در عملیات سختی در روستای سرو به دست نیروهای ضدانقلاب دمکرات می افتد. در مدت زمان کوتاهی که اسیر می شود، او را به سخت ترین شکل شکنجه می کنند و بعد به شهادت می رسانند.
فرازی از وصیتنامه شهید یزدانی:
« با سلام و درود به امام زمان (عج) و نائب بر حقش امام خمینی، خلاصه وصیتم را عرض می کنم: اول وصیتم به ملت شهید پرور ایران هیچگاه و در هیچ زمانی امام امت را تنها نگذارید. بعد از آن وصیتم به پدرم، پدرجان اگر نتوانستی خودت هم از این دریای نعمت فیض ببری و به جبهه ها قدم بگذاری و اگر مشکلات زندگی نگذاشت شما این کار را بکنید، خواهش دارم از شما که نشود مزاحم برادرانم شوید، بگذارید آنها هم از این دریای نعمت بهره مند شوند و این وصیتم به مادرم، مادر عزیز از این که از دوری من رنج می بری، باید مرا ببخشی. از این که شما را گذاشتم و مدت دو سال است که به کردستان آمدم، بدان که فقط و فقط برای رضای خدا به اینجا آمده ام، باید شما به بزرگواری خودتان مرا ببخشید، مادر عزیزم از تو می خواهم که اگر توانستم راه بسته شده کربلا را برایت باز می کنم و اگر نتوانستم و لیاقت شهادت را پیدا کردم خواهشی از شما دارم که دست یتیمانم را بگیرید و به کنار قبر اباعبدالله الحسین (ع) ببرید و سلام مرا به آقا امام حسین (ع) برسانید.
وصیت دیگری به همسرم دارم، همسر عزیز من در این زندگی کوتاه خیلی تو را اذیت کردم، اذیت که نه، ولی وظیفه ام را انجام دادم، وظیفه ام بود و قول به خدا داده بودم که به کردستان بروم، آمدم و شما را ترک کردم و فقط برای رضای خدا بوده است و چیز دیگری در بین نبوده است. اگر از من ناراحتی دیده اید باید به بزرگی خودتان مرا ببخشید و دیگر وصیتی به آن برادرانی دارم که جنازه ام را حمل می کنند و از شما خواهش دارم که این وصیتم را عمل کنید: 1- از شما می خواهم که چشمانم را باز بگذارید تا این کوردلان بدانند که من کورکورانه این راه را انتخاب نکردم. 2- دستانم را از تابوت بیرون بگذارید تا دنیا پرستان و پول پرستان و دنیا طلبان بدانند که چیزی با خود از این دنیا نمی برند و مشتانم را گره کنید تا منافقان و ضد انقلاب ها بدانند که حتی جنازه ام تسلیم آنها نخواهد شد و با آنها مبارزه خواهد کرد. دیگر عرضی ندارم و خواهشم از تمام مردم ایران در این حال همین است که نکند امام عزیزمان را تنها بگذارید که فردا روز قیامت فاطمه زهرا(س) یقه شما را بگیرد و بگوید چرا فرزند مرا تنها گذاشتید و در آنجا دیگر هیچ جوابی ندارید. باز هم به شما توصیه می کنم که امام عزیزمان را تنها نگذارید، شما برای بازدید هم شده یک بار به این جبهه ها بیاید و ببینید رزمندگان اسلام در این جبهه ها چه حماسه ها می آفرینند و شب ها در دعای توسل و دعای کمیلشان در راه معبودشان، چه راز و نیازهایی دارند و یک پیام برای کوردلان دارم که شما این قدر توطئه کردید عزیزانمان را از دست ما گرفته اید چه بهره ای گرفته اید و یک لحظه بنشینید و فکر کنید و ببینید که از این که جوان های ما را به شهادت رسانده اید چه نصیبتان شده است به جز این که در تاریخ رو سیاه خواهید ماند چیزی دیگر عاید شما نخواهد شد دیگر عرضی ندارم. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته »
(سلیمی، 1386، جلال دوست، 1392، صص 89 و 90. )
نورالله یزدانی, یزدانی ,خراسان شمالی, مشاهیر ,مفاخر ,بزرگان ,بجنورد ,شهید, سردار
وهب اصغری راد (ت 1341ش – م 1387ش)
شهید وهب اصغری راد نهم خرداد ماه سال 1341 در شهرستان جاجرم در خراسان شمالی دیده به جهان گشود. وی در دوران قبل از انقلاب با همکاری دوستانش به مبارزه علیه حکومت شاه پرداخت از سال 55با آنکه سن و سال زیادی نداشت همراه دوستانش اعلامیه های حضرت امام (ره) را در جاجرم پخش می کردند و همیشه تحت تعقیب ژاندرمری بودند. چند باری هم دستگیر شدند و مورد آزار و شکنجه ماموران رژیم قرار گرفتند. از آنها متعهد می گرفتند تا دست از مبارزه بردارند ولی بعد از آنکه آب ها از آسیاب می افتاد دوباره فعالیت خود را آغاز می کردند و دست از مبارزه خود بر نمی داشتند.
سردار شهیر اصغری راد پس از پیروزی انقلاب اسلامی و با شروع جنگ تحمیلی با حضور در جبهه های حق علیه باطل، رشادت های فراوانی را از خود نشان داد. شهید اصغری راد در کنار شهید محمود کاوه در واحد مخابرات فعالیت می کرد وقتی سردار کاوه مسئولیت پذیری وی را دید او را به عنوان فرمانده گردان بیسیم چی ویژه شهدا برگزید . شهید در عملیت های زیادی از جمله : فتح المبین، لیله القدر ، والفجر 9، قادر و بدر شرکت نمود و در بسیاری از عملیات ها مجروح می شد ولی بعد از بهبودی مختصری دوباره به جبهه بر می گشت . فرمانده گردان بیسیم چی های لشکر ویژه شهدا بارها در عملیات های مختلف مجروح شده بود اما همچنان دست از جهاد بر نمی داشت. وی در عملیات والفجر 9 به علت اصابت ترکش خمپاره، از ناحیه کتف، ریه، شکم، پای راست و کمر مجروح شد و در تاریخ بیست و نهم بهمن ماه سال 64 از ناحیه ی نخاع آسیب دید همچنین دوم آذرماه سال 65 در حین انجام ماموریت در بین راه سنندج و کامیاران بر اثر سانحه تصادف قطع نخاع گردید. شدت آسیب دیدگی بسیار بود به طوری که این مجروحیت باعث شد وی تا آخر عمر شرافتمندانه اش روی ویلچیر بنشیند.
سرانجام این جانباز 80 درصد و قهرمان دفاع مقدس پس از تحمل سالها رنج و درد ناشی از مجروحیت های دوران دفاع مقدس در 21 آذر ماه 1387 به قافله شهدا پیوست. قسمتی از وصیت نامه شهید: « ... این جانب با یقین قلبی و معجزات بسیار زیاد، ولایت امام خمینی(ره) و یاران بزرگوارش به خصوص جانشین آن ها را بر حق می دانم و بر و.لایت آن ها یقین دارم که شجره طیبه آن ها به خاندان بزرگ پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) می رسد. این قدر یقین قلبی و ایمان صد در صد خالص بر ولایت رهبر عزیز دارم که با توجه به اینکه تاکنون بر حسب وظیفه و دستور ولایت 80 درصد از وجود خویش را فدای اسلام نموده ام در حال حاضر، حاضرم آن مقدار باقی مانده ناچیز را هم فدای دستور ولایت نمایم و با دشمنان اسلام، حق، حقیقت و محرم بستیزم. آمریکای جنایتکار دشمن اصلی و بزرگ اسلام و مسلمین اگر چنانچه دویست هزار نیرو به خلیج فارس آورده است اگر چندین برابر هم بیاورد این جانب حاضرم با عشق و شوق و بر حسب وظیفه به دستور ولایت با تمامی نیروهای دشمن یک تنه بجنگم. با امید به اینکه خداوند متعال از بنده حقیر سراپا تقصیر راضی شود و مرا نیز به جمع کاروان بزرگ عشاق محرم برساند. والسلام.
(جلال دوست، 1392، صص 72 به بعد.)
وهب اصغری راد ,اصغری راد,خراسان شمالی ,مشاهیر ,مفاخر, بزرگان, سردار ,شهید ,بجنورد ,جاجرم