پارسی71

سایتی برای تمامی طعم ها!

پارسی71

سایتی برای تمامی طعم ها!

جوک خونه

سرهنگه داشته امتحان رانندگی می‌گرفته. از غضنفر می‌پرسه: اگه یه نفر وسط خیابون بود، بوق میزنی یا چراغ؟ غضنفر میگه: برف پاک کن جناب سرهنگ! سرهنگه کف می‌کنه می‌پرسه: یعنی چی؟ غضنفر میگه: یعنی یا برو این طرف یا برو اون طرف

***

به غضنفر میگن جوان ها شراب میخورن قمار میکنن تریاک میکشن دختر بازی میکنن … حکم چیه ؟ میگه : گیشنیز

***

غضنفر عروسی میکنه، هفته بعد دست خانوم رو میگیره میبره دکتر ، میگه: اقای دکتر ما بچه دار نمیشیم!! دکتره میپرسه: چند وقته ازدواج کردین؟ غضنفر میگه: یک هفته است!! دکتره شاکی میشه، میگه: داداش من، این زنه ، مایکرووِیو که نیست

***

غضنفر تو کلیسا نشسته بوده، یهو می‌بینه یه دختر خیلی خوشگل  میاد تو. میدوه میره پشتِ یه مجسمه قایم میشه. دختره میاد میشینه جلوی محراب و میگه: ای خدا! تو به من همه چی دادی ، پول دادی ، قیافه دادی ، خانواده خوب دادی… فقط ازت یه چیز دیگه میخوام… اونم یه شوهر خوبه …یا حضرت مسیح‌! خودت کمکم کن! غضنفر از پشت مجسمه میاد بیرون میگه: عیسی هل نده!‌ هل نده زشته ، خودم میرم!

***

غضنفر وارد اتوبوس شد و رفت صندلی عقب جا گرفت و ساکش رو گذاشت روی یکی از صندلی های ته اتوبوس و اومد سه ردیف جلوتر نشست کنار یک آقایی. هر چند دقیقه هم یک بار از وسط جمعیت شلوغ رد می شد و می رفت از توی کیفش که ته اتوبوس بود، یک تکه نون بربری برمی داشت و می خورد و دوباره می اومد وسط اتوبوس سرجاش می نشست. مسافر کنار دستی بهش گفت: داداش! خب اون ساک ات رو بیار بگذار کنارت که مجبور نشی هی بری عقب اتوبوس و بیایی جلو.غضنفر گفت: زکی! دو تا جا گرفتم که راحت باشم، یکی شو بدم به یکی دیگه؟

***

اولین بار بود که غضنفرسوار اتوبوس شده بود و می دید که همه مسافرین اتوبوس یک میله رو محکم گرفتن و نگه داشتن. یک نگاهی به سروته میله انداخت و به یکی از کسانی که میله را گرفته بود، گفت: اینو چه جوری آوردی تو؟ چه جوری می خوای ببری بیرون؟

***

غضنفر نشسته بود سر جلسه کنکور. سؤالا رو پخش می کنن و غضنفر اول یه پنج دقیقه ای مبهوت به سؤالا خیره میشه . بعد یه پنج تومنی از جیبش در میاره شروع می کنه تند تند شیر یا خط کردن و پاسخ نامه رو پر میکنه . بعد ۵۰-۴۰ دقیقه مراقب میبینه غضنفر خیس عرق شده و مرتب یه سکه رو میندازه بالا و زیر لب فحش میده . میره جلو می پرسه داری چیکار میکنی؟ غضنفر می گه همه سؤالا رو جواب دادم . دارم جوابامو چک میکنم

***

این مال 22 بهمنه (که با تاسوعا عاشورا و جریان انرژی هسته ای همزمان شده بود):

از غضنفر می پرسن مناسبت این 4 روز تعطیلی چی بود؟ می گه والا، مثل اینکه شهادت امام حسین و 22 تن از یارانش به دست صدام صهیونیست و همچنین روز 72 بهمن روز پیروزی انقلاب در صحرای کربلا و فرار یزید خائن از ایران!

***

غضنفر با یک سرهنگه سوار هواپیما میشن غضنفر رو به سرهنگه می کنه میگه ببخشید شما گروهبانید؟ سرهنگه میگه نه غضنفر همین سوال رو چند بار می پرسه. آخر سرهنگه خسته میشه میگه بله بابا من گروهبانم غضنفر میگه پس چرا لباس سرهنگارو پوشیدی؟

***

غضنفر می ره خونه بخره آقاهه یه خونه بهش نشون می ده می ده این خونه استخر داره، جگوزی داره… غضنفر می گه: عجب! ما قبلا همین طوری ول می دادیم! حالا دیگه جاشم مشخص کردن؟

***

غضنفر زنگ می زنه رادیو می گه الو آقا اونجا رادیو است؟ مجری می گه بله بفرمایید. می پرسه آقا الان صدای من داره پخش می شه؟ مجری می گه بله بفرمایید. می پرسه: یعنی الان صدای من توی نونایی هم داره پخش می شه؟ مجری عصبانی می شه میگه آره دیگه حرفتو بزن. غضنفر می گه الو اکبر نون نخر مامانت خریده!

***

غضنفرهی با خودش می گفت عجیبه، عجیبه! ازش می پرسن چی عجیبه؟ میگه ۱۰۰ هزار تا تماشاچی ۲۲ تا بازیکن ۳ تا داور!!! میگن خوب این کجاش عجیبه؟ میگه این عجیبه که گنجشکه همه رو ول کرده ریده رو من!!!

***

به غضنفر میگن کامپیوتر بلدی ؟ میگه: ای… تا حدودی. میگن خوب حالا کامپیوترو روشن کن ! میگه: اوووووه نه تا این حد!!

***

به یه غضنٿر میگن با غم جمله بساز میگه الاغم !

***

به  غضنفر میگن صورتی چه رنگیه؟ میگه قرمز یواش !

***

یک روز غضنٿر کدو تنبل می خره می فرستش کلاس تقویتی !

***

یه روز به غضنفر میگن اینجا چی کار میکنی میگه پس کجا چی کار کنم !

***

یک روز غضنفر در یخچال رو هی باز و بسته میکرده ازش میپرسن برای چی اینطور میکونی میگه معلوم نیست کدوم بی پدری تووایساده برق هی خاموش روشن میکنه !

***

غضنفر میگوزیه متر می پره میگن چرا پریدی میگه تودنده بود !

***

یک آبشار بزرگ بوده مسابقه میزارن هرکی از بالای آبشار بپره پایین غضنٿر می پره خبرنگاران ازش می پرسن انگیزه شما از این پرش چی بود میگه من انگیزه منگیزه حالیم نیست اون پدر سوخته ای که منو از بالا پرد داد بگید بیا پایین

***

غضنفر میره جوراب فروشی و میگه: آقا من یه جوراب میخوام. فروشنده میگه: مردونه؟ غضنفر دستشو دراز میکنه و با فروشنده دست میده و میگه: مردونه !

***

غضنفر از روی جوی آب پرید, دوتومانی اش درون آب افتاد. خم شد و دست توی آب کرد و یک پنج تومانی پیدا کرد. سه تومان انداخت توی آب و پنج تومانی رو گذاشت توی جیبش!!!

***

قاضی: «چرا با سر زدی توی صورت دوستت؟» غضنفر: «جناب قاضی! خودش خواست، هر وقت من را می‌دید، می‌گفت یک سری به ما بزن.»

***

غضنفر در دادگاه محاکمه می‌شد. وکیل مدافع هنگام دفاع از غضنفر گفت: «آقای قاضی! مردی که شما محاکمه‌اش می‌کنید پدری مهربان، انسانی شریف، آدمی‌با وقار، مردی درست کار و پاکدامن و شهروندی با انضباط و مطیع قانون است.» غضنفر در این هنگام به وکیلش اعتراض کرد و گفت: «آقای وکیل! تو از من پول گرفته‌ای، حالا داری از یک نفر دیگر دفاع می‌کنی؟»

***

دوست غضنفر: «آب حمام خیلی جوش بود، چه جوری حمام کردی؟» غضنفر: «می‌دونی، با نعلبکی دوش گرفتم.»

***

غضنفر با عجله به اتاق خواب پدرش رفت و او را در حالی که تکان می‌داد، صدا زد: «بابا! بابا!» پدرش که در خواب سنگینی بود، وحشت زده از خواب پرید و گفت: «چیه پسر جان؟ چه می‌گویی؟» غضنفر گفت: «پدرجان می‌خواستم یادآوری کنم که یادتان رفته قرص خوابتان را بخورید!»

نظرات 1 + ارسال نظر
پروفسور پنج‌شنبه 20 بهمن 1390 ساعت 12:02 ب.ظ http://atlaseno.samenblog.com

خیلییییییییییی باحاله.

ازلطف شماممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد