پارسی71

سایتی برای تمامی طعم ها!

پارسی71

سایتی برای تمامی طعم ها!

شعر2


ازرا پاوند
دوستی بیمناک با شکلکهای قشنگ
برگردان شاپور احمدی

1. نگاره‌ی دون فیمه
جانت و تو دریای ساراگویمان هستید،
لندن از پیرامونت روفته است این سالهای خط خورده را
و کشتیهای روشن بر جایت می‌گذارند این و آن را پاداش می‌دهی:
آرمانها، شایعات قدیمی، ته‌مانده‌ی هر چیزی،
5مشاجرات شگفت دانایی و ‌ارزشهای پوک.
جانهای بزرگ تو را خواستند- در فقدان یکی دیگر.
همیشه دومین نفر بودی. مصیبتبار؟
نه. آن را به چیزی معمولی ترجیح می‌دادی:
مردی کسل، کسل کننده و زن‌ذلیل،
10ذهنی میان‌حال- با فکری کوتاه، هر ساله.
اوه تو بیماری - تو را دیده‌ام که نشسته‌ای
ساعتها، جایی که ممکن است هر چیزی برآید.
و حالا چیزی را پرداختی. بله با دست‌ودل‌بازی پرداختی.
شخصی هستی اندکی علاقه‌مند، کسی سراغت می‌آید
15و بهره‌ای شگفت بر می‌گیرد:
غنایم به چنگ می‌آیند؛ چند پیشنهاد جدی؛
واقعیتی که راه به جایی نمی‌برد؛ و حکایتی برای دو تن،
آبستن با مهرگیاه، یا با چیزی دیگر
ممکن است مفید در بیاید یا با این حال هرگز بروز نکند،
20هیچ گاه چیزی را به هم نرساند یا نشان ندهد به درد بخورد،
یا زمان آن را بر فراز دستگاه بافندگی روزها در نیابد:
کهنه‌کار شگفت، لکه‌دار، تجملی؛
بتها و عنبر و طلاکوبیهای کمیاب،
اینها ثروتهای تواند، ذخایر بزرگت؛ و هنوز
25برای تمام این گنج دریایی یا چیزهای برگریز،
بیشه‌های شگفت نیمه‌رسیده، و چرندیات نو و درخشان:
در بلمی آرام از تفاوت نور و ژرفا،
نه! چیزی نیست! در کل و همه،
چیزی نیست یکسره متعلق به تو.
30و هنوز این تویی.
Portrait d'Une Femme
Your mind and you are our Sargasso Sea,
London has swept about you this score years
And bright ships left you this or that in fee:
Ideas, old gossip, oddments of all things,
5Strange spars of knowledge and dimmed wares of price.
Great minds have sought you- lacking someone else.
You have been second always. Tragical?
No. You preferred it to the usual thing:
One dull man, dulling and uxorious,
10One average mind- with one thought less, each year.
Oh, you are patient, I have seen you sit
Hours, where something might have floated up.
And now you pay one. Yes, you richly pay.
You are a person of some interest, one comes to you
15And takes strange gain away:
Trophies fished up; some curious suggestion;
Fact that leads nowhere; and a tale for two,
Pregnant with mandrakes, or with something else
That might prove useful and yet never proves,
20That never fits a corner or shows use,
Or finds its hour upon the loom of days:
The tarnished, gaudy, wonderful old work;
Idols and ambergris and rare inlays,
These are your riches, your great store; and yet
25For all this sea-hoard of deciduous things,
Strange woods half sodden, and new brighter stuff:
In the slow float of differing light and deep,
No! there is nothing! In the whole and all,
Nothing that's quite your own.
20Yet this is you.
2. بوستان
مانند کلاف گشوده‌ی ابریشمینی که باد به سوی دیوار می‌بَرَد
کنار نرده‌ی پارکی در باغهای گنزیگتون Kensington Gardensقدم می‌زند.
خردخرد جان می‌دهد
از گونه‌ای کم‌خونی عاطفی.
***
5و آن دوروبر دارودسته‌ای هست
از کودکان بینوای چرکی، ستبر، نامیرا.
آنان میراث‌خوران زمینند.
***
در اوست آخرهای باروری.
اندوهش لطیف و فزاینده است.
10دوست دارد کسی با او صحبت کند،
و اندکی می‌ترسد مبادا من
ناشیانه پیشقدم شوم.

THE GARDEN

En robe de parade.
Samain

Like a skien of loose silk blown against a wall
She walks by the railing of a path in Kensington Gardens,
And she is dying piece-meal
of a sort of emotional anaemia.

5And round about there is a rabble
Of the filthy, sturdy, unkillable infants of the very poor.
They shall inherit the earth.

In her is the end of breeding.
Her boredom is exquisite and excessive.
10She would like some one to speak to her,
And is almost afraid that I
will commit that indiscretion.
3. شمایل رقص
برای عروسی در قانای جلیل
سیاه‌چشم
آه زن رؤیاهایم،
صندل عاج‌آگین،
هیچ کس چون تو در میان رقاصان نیست،
5هیچ کس با پاهای چابک.
تو را میان خیمه‌ها نیافته‌ام،
در تاریکی از هم گسیخته،
تو را بر سر چشمه نیافته‌ام
بین زنان کوزه‌به‌دوش.
10بازوان تو چون نهال تازه‌ای هستند زیر پوست درخت؛
رخسارت مانند رودخانه‌ای از نور.
***
سپید چون مغز بادام‌اند شانه‌هایت؛
چون مغزبادامهای تازه بر آمده از غلاف. که از پوسته در آمده باشند.
آنان تو را پاس می‌دارند نه به یاری خواجگان؛
15نه با میله‌های مسی.
***
استراحتگاهت فیروزه و نقره‌ی‌ زراندود دارد.
ردایی قهوه‌ای، با نخهای طلا تنیده بر
هر نقشی، تو را در بر گرفته‌است.
آه ناتات قانایی"درخت- بر- رود"
***
20مانند نهر میان زنبقهاست دستانت در بر من؛
انگشتانت جویباری یخ بسته.
***
کنیزانت سفیدند مانند ریگ؛
نوایشان در وصف تو!
***
هیچ کس چون تویی میان رقصندگان نیست؛
25هیچ کس با پاهای چابک.
Dance Figure
For the Marriage in Cana of Galilee
Dark-eyed,
O woman of my dreams,
I vory sandalled,
There is none like thee among the dancers,
5None with swift feet.
I have not found thee in the tents,
In the broken darkness.
I have not found thee at the well-head
Among the women with pitchers.
10Thine arms are as a young sapling under the bark;
Thy face as a river with lights.
White as an almond are thy shoulders;
As new almonds stripped from the husk.
They guard thee not with eunuchs;
15Not with bars of copper.
Gilt turquoise and silver are in the place of thy rest.
A brown robe, with threads of gold woven in
patterns, hast thou gathered about thee,
O Nathat-Ikanaie, 'Tree-at-the-river'.
20As a rillet among the sedge are thy hands upon me;
Thy fingers a frosted stream.
Thy maidens are white like pebbles;
Their music about thee!
There is none like thee among the dancers;
25None with swift feet.
4. کینو
به! من در سه شهر برای زنها خوانده‌ام،
اما همه یکسان است؛
و درباره‌ی خورشید خواهم خواند.
***
لبها، واژه‌ها و شما آنها را به دام می‌افکنید،
5رؤیاها، واژه‌ها، و آنها مانند جواهراتند،
افسونهای شگفت ایزدان کهن،
غرابها، شبها، اغواها:
و نیستشان؛
دارند ارواحِ آواز می‌شوند.
***
10چشمها، رؤیاها، لبها، و شب می‌رود.
بر فراز جاده بار دیگر بودن،
آنها نیستند.
فراموشکار در برجهایشان برای نغمه‌خوانیمان
زمانی برای طلسم کردن باد
15آنها به رؤیا می‌بینند پیشایندمان را و
آه‌کشان، می‌گویند، کینو،
کینوی آتشین‌مزاج، با چشمهای چروکیده،
کینوی شنگول، با قاه‌قاه تند،
کینو، از دلاوری، طعنه‌زن‌،
20کینوی سست‌مایه، نیرومندترین در قبیله‌اش
که راههای کهن را در زیر نور خورشید می‌کوبد،
کینو از عهد لوط اینجا بود!»
***
سالی یکی دو بار---
سربسته‌وار چنین بود کلام آنان:
25«کینو؟» اوه، اِه، کینوی پلنسی
آیا قصد شما خوانندگی نیست ؟»
اَه بله، راهمان را یک بار می‌گذرانیم،
مردیکه‌ای پررو، اما ...
(اُه آنها همه یکی‌اند این خانه‌به‌دوشها)،
30کوفت! آیا آوازهای خودش است؟
یا برخی مال دیگران است که او می‌خواند؟
اما شما، خداوندگارم، در برابر شهرتان چی؟
هستی‌ام، «خداوندگارم»، پناه بر خدا!
و همه می‌دانستم بیرون بودند، خداوندگارم، شما
35کینوی بدون‌-زمین بودید، حتی همچنان که من هستم،
ای سینیسترو.
***
من آواز خوانده‌ام برای زنان در سه شهر.
اما همه یکسان است.
من آواز خواهم خواند برای خورشید.
40....اِه؟ .... آنها تقریباً چشمهایی خاکستری دارند،
اما همه یکی است، من آواز خواهم خواند درباره‌ی خورشید.
***
«پلو فوایبی، جمجمه‌ی حلبی کهنه، شما
افتخار کنید به روزِ ظل زئوس،
پوشش بدهید آن فولاد-آبی را، سپهر برفراز ما
45داراست درخشندگی‌ات را‌ شاداب از جانب ارباب!
***
پلو فوایبی، برای کرایه-راهمان
بساز با خنده‌ات ژازخایی بی‌راهمان را؛
بفرمایید خرس فلوجنست را مواظبت کنید.
ابر و اشکهای-باران عبور می‌کنند آنها می‌گذرند!
***
50همواره درنوردیدن بیهوده-راه نو-لمیده را
به سوی باغهای خورشید ....
***
من در سه شهر برای زنها آواز خوانده‌ام
اما همه یکسان است.
من درباره‌ی پرندگان سفید خواهم خواند
55در آبهای آبی سپهر،
ابرهایی که به دریایش افشان می‌شوند.»
Cino
Italian Campagna 1309, the open road
Bah! I have sung women in three cities,
But it is all the same;
And I will sing of the sun.
Lips, words, and you snare them,
5Dreams, words, and they are as jewels,
Strange spells of old deity,
Ravens, nights, allurement:
And they are not;
Having become the souls of song.
10Eyes, dreams, lips, and the night goes.
Being upon the road once more,
They are not.
Forgetful in their towers of our tuneing
Once for wind-runeing
15They dream us-toward and
Sighing, say, "Would Cino,
Passionate Cino, of the wrinkling eyes,
Gay Cino, of quick laughter,
Cino, of the dare, the jibe.
20Frail Cino, strongest of his tribe
That tramp old ways beneath the sun-light,
Would Cino of the Luth were here!"
Once, twice a year---
Vaguely thus word they:
25"Cino?" "Oh, eh, Cino Polnesi
The singer is't you mean?"
"Ah yes, passed once our way,
A saucy fellow, but . . .
(Oh they are all one these vagabonds),
30Peste! 'tis his own songs?
Or some other's that he sings?
But *you*, My Lord, how with your city?"
My you "My Lord," God's pity!
And all I knew were out, My Lord, you
35Were Lack-land Cino, e'en as I am,
O Sinistro.
I have sung women in three cities.
But it is all one.
I will sing of the sun.
40. . . eh? . . . they mostly had grey eyes,
But it is all one, I will sing of the sun.
"'Pollo Phoibee, old tin pan, you
Glory to Zeus' aegis-day,
Shield o' steel-blue, th' heaven o'er us
45Hath for boss thy lustre gay!
'Pollo Phoibee, to our way-fare
Make thy laugh our wander-lied;
Bid thy 'flugence bear away care.
Cloud and rain-tears pass they fleet!
50Seeking e'er the new-laid rast-way
To the gardens of the sun . . .
* * *
I have sung women in theree cities
But it is all one.
I will sing of the white birds
55In the blue waters of heaven,
The clouds that are spray to its sea."
5. دختر
درخت دستهایم را در بر گرفته است،
عصاره‌اش از بازوانم فرازیده است،
درخت در سینه‌ام بالیده است-
سر به زیر،
5شاخه‌هایش بیرون از من می‌بالند، مانند بازوانم.
***
درخت تویی،
خزه تویی،
تو بنفشه‌زاری با بادی بر فرازش.
کودکی -بالابلند- تو هستی،
10و همه‌ی اینها نزد دنیا نابخردانه است.
A Girl
The tree has entered my hands,
The sap has ascended my arms,
The tree has grown in my breast-
Downward,
5The branches grow out of me, like arms.
Tree you are,
Moss you are,
You are violets with wind above them.
A child - so high - you are,
10And all this is folly to the world.
6. فرشته
نه، نه! از من بگذر، دیری است او را ترک کرده‌ام.
من غلافم را با درخشش کمتری ضایع نخواهم کرد،
پیرامونم هوا روشنایی تازه‌ای دارد؛
صیقلی هستند بازوانش، هنوز مرا تنگاتنگ در بر گرفته‌اند
5و مرا پوشاند و رهایم کرد همچنان که با تنزیبی از اِتِر؛
همچنان که با برگهای شاداب؛ همچنان که با پاکیزگی لطیف.
اوه، نزدیکیهایش جادویی پِی می‌نهم
تا نصفانصف غلاف کنندم چیزهایی که غلاف می‌کنند او را.
نه، نه! از من بگذر. من هنوز مزه و بو دارم،
10لطیف همچنان که باد بهاری از سایبانهای درختان غان می‌آید.
خرمی سر می‌رسد با جوانه‌ها و آوریل همیشگی در میان شاخه‌ها،
همچنان که زخم زمستان را با دستان صیقلی‌اش بند می‌آورد،
رایحه‌اش با درختان همانندی‌ دارد:
و به‌سفیدی پوسته‌شان، آن سان سفید که هنگامه‌ی این بانو.
A Virginal
No, no! Go from me. I have left her lately.
I will not spoil my sheath with lesser brightness,
For my surrounding air hath a new lightness;
Slight are her arms, yet they have bound me straitly
5And left me cloaked as with a gauze of æther;
As with sweet leaves; as with subtle clearness.
Oh, I have picked up magic in her nearness
To sheathe me half in half the things that sheathe her.
No, no! Go from me. I have still the flavour,
10Soft as spring wind that's come from birchen bowers.
Green come the shoots, aye April in the branches,
As winter's wound with her sleight hand she staunches,
Hath of the trees a likeness of the savour:
As white as their bark, so white this lady's hours.
7. شهبانوی آوریل
بانوی شکوهمند و فریبنده،
ملکه‌ی آغوش بهار،
دستانت درازند چون شاخه‌های زبان‌گنجشک،
جویبارهای نیمه‌بند خندان، جان نااستوار باران،
5نَفَس گل خشخاش،
سراسر جنگل سایبانت
و تپه‌ها جایگاهت.
***
این خواسته بیش از رؤیایی نیست؛
گرما فریبندگیِ دست توست،
10گرما شبح آن دمیدنی است که
پیش از آنکه لبانت به لبانم بپیوندند
گونه‌ام را ماچ می‌کند و می‌گوید:
«اینست شادکامی زمین،
اینجاست باده‌ی سرخوشی
15که جانبتان جامی مطمئن می‌کشد،
***
تا برگیرید قدح دلپذیر را
و آواز دلنشینی که بر می‌آید،
سرمست شوید از فریبندگی بهار،
آوریل و شبنم و باران؛
20قهوه‌ای زمین آواز می‌خواند استوار،
و گونه‌ها و لبها و گیسوان
و نسیم لطیفی که ماچ می‌کند اینجا را که
لبهایت نیامده‌اند هنوز تا بنوشند.»
***
خزه و کپک زمین،
25اینها بستر سرخوشی تواند،
دستان دراز شاخه‌های سایه‌ات
فریبنده-آوریل، همچنان که تیغه‌ی
علف شبنم را در بر می‌گیرد
و از آن تاجی می‌سازد تا بر خورشید بیاویزد.
30بیرقی باش
بر فراز سرم،
شکوه بر سراسر جلوه‌ی صحرا،
فریبنده-آوریل، شکوهمندانه-بی‌پروا.
La Regina Avrillouse
LADY of rich allure,
Queen of the spring's embrace,
Your arms are long like boughs of ash,
Mid laugh-broken streams, spirit of rain unsure,
5Breath of the poppy flower,
All the wood thy bower
And the hills thy dwelling-place.
***
This will I no more dream;
Warm is thy arm's allure,
10Warm is the gust of breath
That ere thy lips meet mine
Kisseth my cheek and saith:
"This is the joy of earth,
Here is the wine of mirth
15Drain ye one goblet sure,
***
Take ye the honey cup
The honied song raise up,
Drink of the spring's allure,
April and dew and rain;
20Brown of the earth sing sure,
Cheeks and lips and hair
And soft breath that kisseth where
Thy lips have come not yet to drink."
***
Moss and the mold of earth,
25These be thy couch of mirth,
Long arms thy boughs of shade
April-alluring, as the blade
Of grass doth catch the dew
And make it crown to hold the sun.
30Banner be you
Above my head,
Glory to all wold display'd,
April-alluring, glory-bold.
8. آوازی در آیین میزبان
آه وای، وای،
مردم زاده می‌شوند و می‌میرند،
ما نیز بزودی می‌میریم
پس بگذارمان چنان کنیم که گویی در حال حاضر مرده‌ایم.
***
5پرنده بر درخت خفچه می‌نشیند
اما او نیز می‌میرد، همین الآن.
برخی پسربچه‌ها را می‌آویزند، و برخی را پرت می‌کنند.
شوربخت‌اند این همه انسان.
وای! وای، و غیره .....
***
10لندن جایگاهی اسفناک است،
شرپشایر Shropshire بسیار دلپذیر است.
پس بگذار لبخند بزنیم در فرصتی کوتاه
برفراز سرشت شیفته‌ی علف ناخوش.
آه، وای، وای، وای، و غیره .....
Song in the Manner of Housman
O woe, woe,
People are born and die,
We also shall be dead pretty soon
Therefore let us act as if we were
dead already.
***
5The bird sits on the hawthorn tree
But he dies also, presently.
Some lads get hung, and some get shot.
Woeful is this human lot.
Woe! woe, etcetera . . . .
***
10London is a woeful place,
Shropshire is much pleasanter.
Then let us smile a little space
Upon fond nature's morbid grace.
Oh, Woe, woe, woe, etcetera . . . .
9. پیمان
با تو پیمانی می‌بندم، والت ویتمن—
دیگر بیزاری از تو بسنده است.
به نزدت آمدم مانند بچه‌ای نورسیده
که پدری کله‌شق داشته است؛
5اکنون به سنی رسیده‌ام که می خواهم دوستی کنم.
این تو بودی که تخته‌ی تازه را شکستی،
حال هنگام کنده‌کاری است.
ما از یک شیره و ریشه‌ایم—
بگذاز بینمان بده‌بستانی باشد.
A Pact
I MAKE a pact with you, Walt Whitman--
I have detested you long enough.
I come to you as a grown child
Who has had a pig-headed father;
5I am old enough now to make friends.
It was you that broke the new wood,
Now is a time for carving.
We have one sap and one root--
Let there be commerce between us.
10. آلبا
ترانه‌ی بامدادی
به خنکای برگهای پریده‌رنگ
و نمناکِ زنبق‌دره
بامدادان او دراز می‌کشد کنارم.
Alba ['Dawn Song'
AS cool as the pale wet leaves
of lily-of-the-valley
She lay beside me in the dawn.
11. یون Ione، سال دراز کهنه
راهها خالی‌اند،
راههای این سرزمین خالی‌اند
و گلها
خمیدند بر کله‌های سنگین.
5آنان بیهوده می‌خمند.
راههای این سرزمین خالی‌اند
آنجا که یون
زمانی گام بر می‌داشت، و اکنون گام بر نمی‌دارد
اما انگار همچون کسی براستی در گذشته است.
--------------
Ione -: یون ، ذره تبدیل شده به برق
Ione, Dead the Long Year
EMPTY are the ways,
Empty are the ways of this land
And the flowers
Bend over with heavy heads.
5They bend in vain.
Empty are the ways of this land
Where Ione
Walked once, and now does not walk
But seems like a person just gone.
12. تهنیت
اوه نسلهای سراسر خودبین و سراسر بی‌آسایش،
من ماهیگیری دیده‌ام که زیر خورشید گشت می‌زد،
آنان را دیده‌ام با خانواده های نامرتب،
من لبخندشان را دیده‌ام سرشار از دندان و قهقهه‌ی زمخت را شنیده‌ام.
5و من خوشحالتر از توام،
و آنها خوشحالتر از من‌اند؛
و ماهی در دریاچه شنا می کند
و حتی خود را نمی‌پوشاندَ.
Salutation
O GENERATION of the thoroughly smug
and the thoroughly uncomfortable,
I have seen fishermen picknicking in the sun,
I have seen them with untidy families,
I have seen their smiles full of teeth
and heard ungainly laughter.
5And I am happier than you are,
And they were happier than I am;
And the fish swim in the lake
and do not even own clothing.
13. بازگشت
ببین، آنها باز می‌گردند: آه، ببین تکانهای
آزمایشی را، و پا ور داشتن کُند را،
گرفتاری در خرامش و نگرانیِ
نامعلوم!
***
5ببین، آنها بازگشتند، یکی‌یکی،
بیمناک، انگار نیمه‌بیدار؛
گویی برف درنگ کند
و بموید در باد،
و نیمه‌ باز گردد؛
10اینها بودند «بالدار هراسناک،»
مصون.
***
ایزدانی با کفش بالدار!
همراهشان تازیان نقره‌ای،
رد هوا را بو می‌کشند!
***
15هی! های!
اینان بودند که چابکانه می‌شتافتند؛
اینها تیز-مشام؛
اینها بودند ارواح خون.
شل کن افسار را،
20رنگ‌پریدگان افساربسته را!
The Return
SEE, they return; ah, see the tentative
Movements, and the slow feet,
The trouble in the pace and the uncertain
Wavering!
***
5See, they return, one by one,
With fear, as half-awakened;
As if the snow should hesitate
And murmur in the wind,
and half turn back;
10These were the "Wing'd-with-Awe,"
Inviolable.
***
Gods of the Wingèd shoe!
With them the silver hounds,
sniffing the trace of air!
***
15Haie! Haie!
These were the swift to harry;
These the keen-scented;
These were the souls of blood.
***
Slow on the leash,
20pallid the leash-men

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد