باران، کنار شیشه دو گلدان آهنی
تصویر مِه گرفته، تو که غرق رفتنی
باران، صدای خط خطیِ نامههای من
باران، صدای هق هق یک آدمآهنی
من در کنار شیشه فقط خواب میروم
تا واقعاً عبور کنی از شب زنی...
تا دستهای مضطربت را یواشکی
از دستهای یخزدهی من جدا کُنی
دارد صدای آخر این شعر میرسد
تو آخرین تصوّر ... تو... خستهی منی
ترمز، صدای پرت شدن از خودم به «کی»؟
ترمز، صدای جیغ کمربند ایمنی
من شاعرم خودکار نه؛ جوهر به دنیا آمدم
درگیر اندیشیدنم، من سر به دنیا آمدم
تقدیر بود انسانشدن، عمری زمینگیرم کند
روحم کبوتر بود و من، بیپر به دنیا آمدم
نارنجی و خاکستری، پاییز رنگ آتش است
هر روز و شب در آتشم؛ آذر به دنیا آمدم
نه؛ این توان در مرگ نیست، از زندگی سیرم کند
مردانه خواهم مُرد اگر... دختر به دنیا آمدم
شنبه 27 اسفند 1390 ساعت 11:01 ق.ظ