حبک الشی یعمی و یصم. یعنی عین عیوب المحجوب.
همین که عیب دیدن گرفت بدان کو که محبت کم شد.
سخن با خود توانم گفتن.
با هر که خود را دیدم در او، با او سخن توانم گفتن.
از عالم معنی الفی بیرون
تاخت که هر که آن الف را فهم کرد همه را فهم کرد، هر که این الف را فهم
نکرد، هیچ فهم نکرد. طالبان چون بید می لرزند از برای فهم آن الف، اما برای
طالبان سخن دراز کردند شرح حجاب هارا ، که هفتصدحجاب است از نور و هفتصد
حجاب است از ظلمت، به حقیقت رهبری نکردند، رهزنی کردند بر قومی، ایشان را
نومید کردند که ما این همه حجاب هارا کی بگذریم؟ همه حجاب ها یک حجاب است،
چون آن یکی هیچ حجابی نیست، آن حجاب، این وجود است.
آن شخص نقصان اندیش ورق خود برخواند، ورق یار بر نمی خواند. اگر از ورق یار یک سطر برخواندی از اینها هیچ نگوید، ورق خود خواند و بس، در آن ورق او همه خط کژ مژ تاریک باطل، با خود تصویری کرده، و توهمی کرده، چون بتی خود تراشیده، و بنده و درمانده آن شده!
آدمی را رنج چگونه مستعد نیکی ها می کند! چون رنج نمی باشد، انانیت حجاب او می شود.
بعضی کاتب وحیند، و بعضی محل وحیند، جهد کن تا هر دو باشی، هم محل وحی باشی هم کاتب وحی خود باشی.
مقالات شمس تبریزی