چیزی گم است در من از آرزو فراتر
مانند جان شیرین زآن نیز پر بهاتر
در جستجوی اویم یا در سراغ اکسیر
من هر چه خسته پاتر او نیز کیمیاتر
گاهی که در نگاهی میابم اش شگفتا
من سنگ می شوم او از لحظه ها رهاتر
حس میکنم هم اینک گم گشته ی من اینجاست
این سان که گشته ام باز از لال بی صداتر
حال مرا ببینید باور کنید این اوست
جز او که می کشاند من را به نا کجا تر؟
گم گشته ی من ای کاش می شد تو باشی_ ای عشق _
بر خود نمی پسندم درد از تو بی دواتر
معیار عاشقی چیست؟ آیا هنوز باید
با در دو داغ این راز گردیم آشناتر؟
گفتی که: بگذر از من از خویش هم گذشتم
شاید سراغ داری از من خوش آز ماتر