چند سال پیش جایی که زندگی میکردیم یه کوچه آروم و کم تردد بود. از در و دیوار اگه صدا درمیومد از همسایه ها نمیومد غیر از ما. انتهای کوچه به یه پارک ختم میشد٬ همونجا که صبح زود میرفتم واسه ورزش صبحگاهی. یه صبح یادمه وقتی پاورچین به طرف پارک میرفتم که ریا نشه٬ از داخل خونه همسایه صدای بلند نیایش شنیدم. ماشالا به حنجره! اما الان چه وقتش بود؟ نه شب جمعه بود٬ نه صبح جمعه، نه عید فطر بود و ... اول فکر کردم یکی به سرش زده. رم ریدر شده و داره مکنونات قلبی خودشو با صدای بلند مرور میکنه، اما چند ثانیه بعد که صدای نیایش دسته جمعی یه عده رو شنیدم به این نتیجه رسیدم که احتمالن یه عده ی کثیر به سرشون زده و رم ریدر شدن. ادامه مطلب ...
قبلن یه بار گفته بودم که ما پزشکان قانونی نمیتونیم زیاد با مسئولین شهری٬ حشر و نشر داشته باشیم. چون تا با یکی گرم بگیریم خیلی زود پسرخاله میشه و بلافاصله تقاضاهای بیشرمانه مطرح میکنه. اونوقت یا باید باهاشون کنار بیایم که درواقع شروع تموم شدنمونه، یا باید جلوشون بایستیم که باعث تیرگی روابط میشه. بنابراین من ترجیح میدم که روابط از اول تیره باشه تا اینکه بخواد صاف باشه و بعد کمی تا قسمتی ابری و در نهایت همون هفت بیجاری بشه که گزارشگر هواشناسی اعلام میکنه!
میگن الهی همسر بد نصیب گرگ بیابون نشه. اونوقت برای من سئواله که پس چی باید نصیب گرگ بیابون بشه؟ یه همسر خوب؟ آخه این به نظر شما منطقیه؟ طبیعیه که گرگ بیابون نماد وحشیگری و سبعیته٬ پس چرا نباید یکی مثل خودش به تیرش بخوره؟