راه کارهاى محبّت به فرزند
شکى نیست که همه ى انسان ها به فرزندان خود عشق می ورزند و آن ها را مثل پاره ى تن خود دوست مى دارند، امیرمؤمنان على ـ علیه السّلام ـ در وصیت نامه ى خود خطاب به فرزندش امام مجتبى ـ علیه السّلام ـ مى نویسد:
«وَجَدْتُکَ بَعْضِى بَلْ وَجَدْتُکَ کُلِّى حَتّى کَأَنَّ شَیْئاً لَوْ أَصابَکَ أَصابَنِى وَ کَأَنَّ الْمَوْتَ لَوْ أَتاکَ أَتانِى فَعَنانِى مِنْ أَمْرِکَ ما یَعْنِینِى مِنْ أَمْرِ نَفْسِى.»[1]
تو را جزیى از خود، بلکه همه ى وجود خود دیدم تا به آن جایى که اگر چیزى به تو ضرر برساند، مثل آن است که به من زیان رسانده و گویى اگر مرگ به سراغ تو بیاید، به سراغ من آمده بنابراین همان اهتمامى را که در اصلاح امور خود مى نمایم درباره ى تو دارم.
دانلودکتاب جامع دعاوآموزش گنج یابی
بنابراین، سخن در اثبات و چند و چون محبّت به فرزند نیست و حتى سخن در حدّ و اندازه آن نیز نیست، زیرا چیزى که ریشه در فطرت انسانى دارد نه نیاز به دلیلى براى اثبات آن است و نه تعیین حدّ و اندازه ى آن، که فطریات انسانى به گستره ى ظرفیت هر کس قبض و بسط مى یابد، بلکه سخن در نحوه ى ابراز محبّت است که اگر به صورت افراطى و ناصحیح عمل شود، موجب ضعف در اعتماد به نفس کودک مى شود و آثار عمیق و ریشه دار آن تا پایان عمر باقى مى ماند و اگر به صورت صحیح و اصولى اعمال شود، موجب رشد و بالندگى کرامت انسانى کودک و تعامل روحى او مى شود.
حبّ به فرزند مانند دیگر امور فطرى، دلیلى جز انسانیت انسان ندارد و تا انسان و انسانیّت او باقى است، امور فطرى و ذاتى او نیز باقى مى باشد; بنابراین احکام سایر امور فطرى نیز بر این مسأله هم جارى است.
1. اظهار محبّت و دوستى در رفتار و گفتار
اظهار محبّت در رفتار، بازى، تفریح و شوخى در حدّ شأن کودک، به شرطى که حریم ها شکسته نشود، یکى از ابزار محبّت است، پیامبر رحمت مى فرماید:
«مَنْ فَرَّحَ ابْنَتَهُ فَکَأَنَّما أَعْتَقَ رَقَبَةً مِنْ وُلْدِ إِسْماعِیلَ وَ مَنْ أَقَرَّ بِعَیْنِ ابْن فَکَأَنَّما بَکى مِنْ خَشْیَةِ الله.»[2]
کسى که دخترش را خوشحال کند، مثل آن است که بنده اى از فرزندان اسماعیل را آزاد کرده باشد و کسى که پسرى را خوشحال کند، مثل آن است که از ترس خدا گریسته باشد.
همچنین یعلى عامرى مى گوید:
«همراه رسول خدا ـ صلّى الله علیه وآله وسلّم ـ براى شرکت در یک مهمانى که دعوت شده بودیم، راه مى رفتم، در مسیر حرکت، ناگهان حضرت با حسین ـ علیه السّلام ـ که با کودکان بازى مى کرد، برخورد نمود. پیامبر در برابر دیدگان دیگران، به استقبال حسین ـ علیه السّلام ـ رفت، سپس دست هایش را گشود تا او را بگیرد، امّا حسین ـ علیه السّلام ـ به این جا و آن جا مى گریخت! حضرت هم او را مى خنداند تا این که پس از مدتى او را گرفت. سپس یک دست را زیر چانه اش و دست دیگرش را پشت گردن او قرار داد و دهانش را بر دهان او گذاشت و او را بوسید.[3]
2. بوسیدن فرزند
کودک به ویژه در سنین خردسالى، اظهار محبّت دیگران را از طریق بوسیدن درک مى کند. این گونه اظهار محبّت طبیعى و فطرى است، علاوه بر آن که براى والدین لذت بخش مى باشد که در روایات هم به آن سفارش شده است. البته باید در این امر مسایل بهداشتى به ویژه در ارتباط با نوزادان مورد توجه قرار گیرد.
پیامبر گرامى اسلام ـ صلّى الله علیهوآلهوسلّم ـ درباره ى فضیلت بوسیدن فرزند مى فرماید:
«مَنْ قَبَّلَ وَلَدَهُ کَتَبَ اللهُ ـ عزّوجلّ ـ لَهُ حَسَنَةً وَ مَنْ فَرَّحَهُ فَرَّحَهُ اللهُ یَوْمَ الْقِیامَة.»[4]
کسى که فرزندش را ببوسد، خداوند حسنه اى براى او مى نویسد و کسى که او را خوشحال کند، خداوند او را در روز قیامت خوشحال مى کند.
هم چنین امام صادق ـ علیه السّلام ـ در این باره مى فرماید:
«أَکْثِرُوا مِنْ قُبْلَةِ أَوْلادِکُمْ، فَإِنَّ لَکُمْ بِکُلِّ قُبْلَة دَرَجَةً فِى الْجَنَّةِ مَسِیرَةَ خَمْسِمِائَةِ عَام.»[5]
فرزندان خود را زیاد ببوسید، به درستى که براى هر بوسه اى، درجه اى براى شما در بهشت، به اندازه ى مسیر پانصد سال خواهد بود.
روزى رسول اکرم ـ صلّى الله علیهوآلهوسلّم ـ حسن و حسین ـ علیهماالسّلام ـ را مى بوسید. اقرع بن حابس که این صحنه را مى دید به حضرت عرض کرد: من ده فرزند دارم ولى هرگز حتى یکى از آن ها را نبوسیده ام. حضرت ـ صلّى الله علیهوآلهوسلّم ـ به او فرمود:
«ما عَلَىَّ إِنْ نَزَعَ اللهُ الرَّحْمَةَ مِنْکَ.»[6]
من چه کنم که خداوند رحمت را از قلب تو برداشته است.
همچنین امیر مؤمنان ـ علیه السّلام ـ درباره ى بوسیدن فرزندان مى فرماید:
«قُبْلَةُ الْوَلَدِ رَحْمَة.»[7]
بوسه بر فرزندان رحمت است.
3. در آغوش گرفتن فرزند
در آغوش گرفتن و احساس گرمى بدن والدین براى فرزند آرامش بخش است، به ویژه هنگامى که با نوازش و لبخند همراه باشد. پیامبر اکرم ـ صلّى الله علیهوآلهوسلّم ـ در مجلسى نشسته بود. امام حسن و امام حسین ـ علیهماالسّلام ـ به سوى حضرت آمدند. پیامبر به خاطر آنان برخاست، ولى چون آنان کوچک بودند، رسیدنشان به حضرت طول کشید، پس حضرت به استقبال آنان رفت و آن ها را بر دوش خود سوار کرد و فرمود:
«نِعْمَ الْمَطِىُّ مَطِیُّکُما وَ نِعْمَ الرَّاکِبانِ أَنْتُما.»[8]
چه خوب مرکبى است مرکب شما و چه خوب سوارانى هستید شما دو نفر.
حضرت امیر مؤمنان على ـ علیه السّلام ـ بهترین خاطرات دوران کودکى را هنگامى مى داند که در آغوش پیامبر اکرم ـ صلّى الله علیهوآلهوسلّم ـ قرار گرفته و یا در بستر ایشان آرمیده است و این گونه مى فرماید:
«شما خوب منزلت، قرابت، نزدیکى و مقام خاص من را نزد رسول خدا ـ صلّى الله علیهوآلهوسلّم ـ مى دانید تا به آن جا که من را در دامن خود مى نهاد، در حالى که کودک بودم، من را به سینه اش مى چسباند و من را در رختخواب خود قرار مى داد، من را با بدن خود تماس مى داد، بوى خوش بدنش را به من مى فهماند و غذا را مى جوید و در دهانم قرار مى داد.»[9]
در آغوش گرفتن کودک هنگام شیر دادن و یا غذا خوردن، تأثیر بسزایى در رشد جسمى و روحى کودک دارد.
4. داستان سرایى براى کودک
والدین مى توانند در هنگام استراحت داستان مناسبى را با شرایط سنى کودک براى او تعریف کنند و یا از کتاب داستان هاى کودکان بخوانند و در این خواندن ها با حاشیه هاى شیرینى که مى روند مى توانند داستان را جذاب تر و در جهت اهدافى که دارند سوق دهند، هر چند مقوله ى داستان سرایى کودکانه مهارت و تخصص خاص خود را مى طلبد ولى آن چه مهم است آن که کودک در فراز و نشیب داستان، خود را به جاى قهرمان قرار مى دهد و همگام با او در تعامل با دیگران قرار مى گیرد و درباره دیگران قضاوت مى کند و معمولا حق را با قهرمان داستان که همگام با او است مى دهد. بنابراین نباید کار خوب قهرمان، نتیجه عکس را بدهد و یا داستان به گونه اى ختم شود که ظالم و خطاکار پیروز نهایى ماجرا باشد و در نظر داشته باشیم که ذهن کودک توان تجزیه و تحلیل و سعه ى صدر بزرگ ترها را ندارد تا بتواند موفقیت هاى حقیقى را از کاذب و یا چرخه هاى نفاق و دسیسه ها را از دوستان صمیمى تفکیک کند.
5. بازى و شوخى
بازى و شوخى با کودک به ویژه بازى و شوخى کودکانه، موجب نزدیکى والدین به فرزند مى شود.
پیامبر گرامى اسلام ـ صلّى الله علیهوآلهوسلّم ـ فرمود:
«مَنْ کانَ عِنْدَهُ صَبِىٌّ فَلْیَتَصابَ لَهُ.»[10]
هنگام بازى و شوخى با کودکان به این نکته باید توجه نمود که بازى از حدّ کودکانه تجاوز ننماید، به ویژه حریم و احترام پدر و مادر از بین نرود. امام حسن عسکرى ـ علیه السّلام ـ در این باره مى فرماید
«جُرْأَةُ الْوَلَدِ عَلى والِدِهِ فِى صِغَرِهِ تَدْعُو إِلَى الْعُقُوقِ فِى کِبَرِه.»[11]
جرأت فرزند بر والدینش در کوچکى، او را به عاق شدن در بزرگى دعوت مى کند.
جزییات این مسأله در مباحث قبل گذشت.
6. تحسین و جایزه
درباره ى تحسین فرزند و جایزه دادن به او باید مسایلى مورد توجه قرار گیرد:
1. بلافاصله بعد از عمل انجام گیرد و ناگهانى و بدون پیش بینى قبلى باشد تا اثر عمل در ذهن کودک باقى بماند.
2. جایزه دادن همراه با تفهیم دلیل آن باشد.
3. جایزه دادن به کودک گاه گاهى باشد تا در کودک توقّع ایجاد نکند.
4. تحسین و جایزه در حد عمل کودک باشد; زیرا زیاده از حدّ اثر معکوس دارد.
«أَلثَّناءُ بِأَکْثَرَ مِنَ الاِْسْتِحْقاقِ مَلَق.»[12]
ستایش بیش از استحقاق، چاپلوسى است.
5. ارزش مادى و قیمت ریالى جایزه هرگز نباید براى کودک مطرح شود و آن چه به جایزه ارزش مى دهد انتساب آن به عزیزى است که از دست او جایزه مى گیرد و در نظر داشته باشیم خرید جایزه هاى لوکس و گران قیمت علاوه بر آن که بدآموزى دارد و به کودک روح تفاخر و تکاثر و تجمل پرستى را القا مى کند مشکلات جدّى براى والدین در سال هاى بعد و جایزه هاى بزرگ تر ایجاد مى کند و از سوى دیگر ارزش و زیبایى جایزه هاى مدرسه را که به مراتب ارزش ریالى کمترى دارد در دوران هفت سال میانى از بین مى برد، پدرى که در دوره ى دبستان از معدل 20 فرزندش ذوق زده شده و دائماً با خرید عروسک هاى گران قیمت و دوچرخه، به استقبال کارنامه درخشان فرزندانش رفته است، در دوره راهنمایى و دبیرستان با مشکلات جدّى در تشویق فرزندش روبرو خواهد شد.
اثر سوء محبت افراطى
تردیدى نیست که همه کس فرزند خود را چون پاره ى تن خود دوست مى دارد و اگر سخن از ابراز محبّت غیر متعادل است نه به معناى محبّت زیادى است، زیرا دوستى یا دشمنى فعل قلب است و در اختیار کسى نیست. بنابراین علاقه به فرزند علاوه بر آن که فطرى و کاملا طبیعى است امر اختیارى نیست تا نوبت به سخن از افراط یا تفریط در آن برسد، بلکه محور بحث در این مرحله نحوه ى ابراز محبّت افراطى است. به این ترتیب که اگر والدین به دلیل علاقه ى وافرى که به فرزند خود دارند، همه ى امکانات رفاهى را در اختیار او بگذارند و هر آن چه که احساس کردند کودک نیاز دارد قبل از درخواست و به مقدار بیش از نیاز در اختیار او بگذارند و دائماً با کلمات محبّت آمیز و عاشقانه از حرکات و گفتار او تعریف کنند و اجازه ى کوچک ترین زحمت و تلاشى را به او ندهند و از همه خطرناک تر کارهاى خطاى او را توجیه کنند و به جاى او عذرتراشى نمایند، بدانند ناخودآگاه کودک خود را در مسیرى قرار داده اند که آثار آن نه تنها دنیا، بلکه آخرت او را تباه خواهد کرد.
زیاده روى در محبت در دوران کودکى به صورت خودخواهى، کم طاقتى اتکاى به غیر، بى ادبى و جسارت به دیگران و از همه مهم تر ضعف نفس و شکوفا نشدن استعدادهاى پنهان کودک نمایان مى گردد.
و چنان که بارها در سیر مباحث کتاب اشاره شد، کرامت نفس یعنى توجه به سجایا و ارزش ها و توانمندى هاى انسانى و متقابلا مهانت نفس یعنى غفلت از ارزش هاى نفس انسانى و معطل گذاردن آن ها. بنابراین ضعیف النفس در این فرهنگ نه آن است که ذاتاً توانمندى ندارد، بلکه از آن ها غافل است و به کار نمى بندد و ریشه ى این نقص از زمان کودکى شکل مى گیرد، به این ترتیب که اگر کودک در فضاى تربیتى رشد کند که به دلیل ابراز محبّت هاى افراطى هر آن چه بخواهد بلافاصله فراهم شود و کودک در ناز و نعمتى بیش از حدّ نیاز خود رشد کند طبعاً زمینه اى براى به کار افتادن استعدادهاى او به وجود نمى آید و دائماً در زیر چتر حمایتى والدین و یا بزرگ ترها (خاله و عمه، مادربزرگ و پدربزرگ) قبل از واقع شدن در سختى ها و احساس نیاز به برطرف کردن آن، سختى از او برداشته مى شود، استمرار چنین روندى در زندگى کودک نتیجه اى جز دفن استعدادها و خلاقیت ها و قوه ى ابتکارى است که مى توانست هنگام برخورد با مشکلات و دست و پنجه نرم کردن با آن ها در او شکوفا شود.
(قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّـلـهَا * وَ قَدْ خَابَ مَن دَسَّـلـهَا)[13]
هر کس که نفس خود را پاک گردانید، قطعاً رستگار شد، و هر که آلوده اش ساخت، قطعاً درباخت.
زندگى سراسر مسائلى است که هر یک راه حل خاص خود را مى طلبد و
اگر بنا باشد کودک از همان آغاز یاد نگیرد چگونه با مسائل روبرو شود و راه
حل آن ها چیست، چگونه مى تواند با مسائل بزرگ تر زندگى خود با جرأت و قدرت
برخورد کند و از میدان بیرون نرود و یکایک آن ها را با موفقیت حل کند
محبت ها و دل سوزى هاى نابجاى والدین ناخودآگاه شخصیت کودک را زبون و محتاج
و متّکى به غیر بار مى آورد و از سوى دیگر چون احساس غرور کاذب دارد حاضر
نیست ضعف خود را بپذیرد تا زمینه ى اصلاح آن را فراهم آورد و لذا شروع به
فرافکنى مى کند و دیگران را مسؤول شکست ها و عقب افتادگى هاى خود در زندگى
مى داند، نتیجه این تفکر در سال هاى بعد به بدبینى و تنگ نظرى نسبت به
والدین و خانواده و بستگان و حتّى زندگى آینده اى که تشکیل
مى دهد
مى شود و بدون آن که هزاران هزار نعمت هاى گوناگون پروردگار را در اطراف
خود ببیند از همه کس و همه چیز دائماً گله دارد و منفى نگرى او تا کجا پیش
رود خدا مى داند.
در فرهنگ دینى، قرار گرفتن در سختى ها براى مؤمن ارزش شناخته شده است و اصولا شریعت الهى مجموعه دستورات و تمرین ها براى کنترل و دریافت نفس است.
پیامبر گرامى اسلام ـ صلّى الله علیهوآلهوسلّم ـ در این باره فرمود:
«الشریعة ریاضة النفس.»[14]
دین سراسر تمرین سختى براى نفس است.
و کرامت انسانى و استعدادهاى بى نهایت گوهر انسانى در بوته ى سختى ها شکوفا مى شود.
امیرمؤمنان على ـ علیه السّلام ـ فرمود:
«فِى تَقَلُّبِ الاَْحْوالِ عُلِمَ جَواهِرُ الرِّجالِ وَ الاَْیّامُ تُوضِحُ لَکَ السَّرائِرَ الْکامِنَة.»[15]
در فراز و نشیب زمانه گوهر باطنى افراد شناخته مى شود و گذشت ایام پنهانى هاى پوشیده را براى تو آشکار مى کند.
امیرمؤمنان على ـ علیه السّلام ـ نفوس انسان ها را به اسبانى تشبیه مى کند که برخى مرفهانه دنیا را با عینک خور و خواب و شهوت مى بینند و اینان همان اسبان سرطویله اى هستند که هنرى در زیستن جز چریدن و گردیدن ندارند و نهایت کمال چنین اسبانى همان گارى کشى و باربرى است. اما این اسبان میدان هاى سخت مسابقه هستند که باید تیزتک از موانع کوچک و بزرگ عبور کنند و با سرعتى هر چه بیشتر به خط پایان مسابقه برسند و یا در میدان هاى سخت نبرد با حرکاتى هنرمندانه صاحب خود را از تیغ شمشیرها نجات دهند، کرّ و فرّى مناسب داشته باشند. و البته چنین اسبان باارزشى باید اندامى ورزیده و کشیده و لاغر داشته باشند و ریاضت داده شوند و آب و علف به اندازه بخورند و گرسنگى و تشنگى را تحمل کنند.
امیر مؤمنان على ـ علیه السّلام ـ مى فرماید:
«إِنَّما هِىَ نَفْسِى أَرُوضُها بِالتَّقْوى لِتَأْتِىَ آمِنَةً یَوْمَ الْخَوْفِ الاَْکْبَرِ.»[16]
و این نفس من است که او را باتقوا ریاضت مى دهم تا در روز خوف اکبر و قیامت کبرى آسوده از خطرات حاضر شود.
امام سجاد ـ علیه السّلام ـ مى فرماید:
«إِنَّ الْعاقِلَ عَنِ اللهِ الْخائِفَ مِنْهُ الْعامِلَ لَهُ لَیُمَرِّنُ نَفْسَهُ وَ یُعَوِّدُهَا الْجُوعَ حَتّى ما تَشْتاقُ إِلَى الشِّبَعِ وَ کَذَلِکَ تُضَمَّرُ الْخَیْلُ لِسَبْقِ الرِّهان.»[17]
عاقل درباره ى حق و عامل به دستورات الهى نفس خود را تمرین مى دهد و با گرسنگى عادت مى دهد تا آرزوى سیرى و شکم بارگى را نکند و این چنین اسبان مسابقه را براى مسابقه تمرین مى دهند.
ناز پرورده تنعّم، نَبَردَ راه به دوست *** عاشقى، شیوه ى رندانِ بلا کش باشد[18]
بنابراین هر مقدار نفس پرخور و خواب تر و مرفه تر در میدان مسابقه ى زندگى تنبل تر و بى عرضه تر است.
خواب و خورت، ز مرتبه ى عشق دور کرد *** آن دم رسى به دوست، که بى خواب و خور شوى[19]
پیامبر گرامى اسلام ـ صلّى الله علیهوآلهوسلّم ـ فرمود:
«إِذا أَرادَ اللهُ بِقَوْم خَیْراً ابتلاهُم.»[20]
هنگامى که خداوند خیر امتى را بخواهد آنان را گرفتار مى کند.
نیز امام عسکرى ـ علیه السّلام ـ فرمود:
«ما مِنْ بَلِیَّة إِلاّ وَ لِلَّهِ فِیها نِعْمَةٌ تُحِیطُ بِها.»[21]
گرفتارى نیست مگر آن که در آن نعمتى است که آن را احاطه کرده است.
در تاریخ یونان باستان و در علت اقتدار علمى و جنگى یونانیان مى نویسند که مادران براى آن که قدرت خلاقیت و ابتکار عمل فرزندان خود را بالا ببرند، به آنان گرسنگى مى دادند و هنگامى که فرزند با بى تابى غذا مى خواست غذاى او را در محل بلندى دورتر از دسترس کودک قرار مى دادند تا با تحمل سختى ها نهایت سعى و قوه ابتکار خود را به کار بندند و غذاى خود را به دست آورند.
بنابراین محبّت وافر به فرزند به معناى همه چیز و همه کس در خدمت او بودن نیست، و ابراز محبّت والدین به معناى تلاش در جهت هر چه رفاه بیشتر فرزند نیست، چنان که در نظام آفرینش محبوب ترین بندگان پروردگار یعنى پیامبران الهى بلاکش ترین انسان ها بودند.
«إِنَّ أَشَدَّ النّاسِ بَلاءً الاَْنْبِیاءُ ثُمَّ الَّذِینَ یَلونَهُمْ ثُمَّ الاَْمْثَلُ فَالاَْمْثَلُ.»[22]
بلاکش ترین مردم انبیا بودند و سپس آنان که به پیامبران نزدیک تر و شبیه تر بودند.
چون در کوره ى سختى ها است که جوهره ى کرامت انسانى شکوفا مى شود، و سره از ناسره و مؤمن از منافق جدا مى شود.
(أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَأْتِکُم.... وَزُلْزِلُوا)[23]
آیا پنداشتید که داخل بهشت مى شوید و حال آن که هنوز مانند آن چه بر ]سرِ [پیشینیان شما آمد، بر ]سرِ [شما نیامده است؟ به آنان سختى ها و گرفتارى هاى بزرگى رسید...
اثر دوم رفاه بیش از حدِّ فرزند در محیط خانواده، از دست رفتن ذائقه ى ادراک لذت از نعمت هاى الهى است، در حکمت عملى هنگامى که از لذت و الم بحث مى شود، آن را کیف نفسانى مى دانند که قائم به نفس است. بنابراین احساس لذت بردن از یک چیز فقط متوقف بر مبدأ فاعلى لذت نیست، بلکه نفس انسانى یعنى علت قابلى نیز مى باید پذیراى لذت و مُدرِک این کیف نفسانى باشد، اگر قوه ادراک لذت توان احساس شیرینى لذت را نداشته باشد، لذت بیرونى هر مقدار هم لذیذ باشد، براى شخص قابل ادراک نیست، چنان که عسل با همه شیرینى و صفایى که دارد بر زبان شخص با مزاج صفرایى تلخ مى آید. بنابراین براى بالا بردن احساس لذت در زندگى، لازم نیست مبدأ فاعلى لذت را بالا ببریم، کافى است قدرت ادراک لذت درونى را قوى کنیم تا از لذت هاى کوچک زندگى هم به مقدار زیاد احساس نشاط و لذّت کنیم. چنان که براى انسانى که در اوج گرسنگى است نان خالى به اندازه غذاى چرب و شیرین لذت بخش است.
معروف است لقمان حکیم به پسرش گفت فرزندم آن چنان زندگى کن که همیشه لذیذترین غذاها را بخورى و در بهترین بسترها بخوابى، فرزند با تعجب پرسید، این کلام با زهد شما سازگار نیست، پس چگونه؟ و پدر پاسخ داد، آن قدر شکم خود را گرسنه نگه دار که نان خشکیده برایت لذت بخش ترین غذا باشد و آن قدر کم بخواب که هنگامى که سر بر بالش سنگى هم گذاشتى مثل بستر نرم به خواب عمیق فرو روى.
وقتى ما کودکان مان را از سر محبت عادت به رفاه فراوان دادیم و هر آن چه خواست بلافاصله و به هر قیمت در اختیار او قرار دادیم، عملا ذائقه احساس لذت را به واسطه ى انبوه لذت هایى که دائماً درک مى کند از بین برده ایم، کودکى که تا اراده کرد و پشت ویترین هر مغازه هر اسباب بازى و خوراکى و پوشاکى را دید در اختیارش گذاشته شد، و هر روز با رنگى جدید و اسباب بازى جدیدتر در میان کودکان ظاهر شد، دیگر احساس کمبودى نمى کند تا با داشتن آن لذت ببرد و لذا رو به بهانه جویى مى برد و از داشته هاى خود شکایت مى کند و ناشکرانه انبوه نعمت هاى اطراف خود را نمى بیند تا نوبت به تشکر از والدین و لذت بردن از زندگى برسد.
خوى کم احساسى و بى تفاوتى نسبت به زندگى از آثار رفاه زیادى است و متأسفانه در روزگار ما به دلیل رفاه نسبى که در جامعه وجود دارد و کم شدن تعداد فرزندان در خانواده معمولا والدین همه ى همّ و غمّ خود را در فراهم آوردن رفاه فرزندان خود به کار مى برند، غافل از آن که این گونه ابراز محبت آنان را به سوى ناشکرى و بى احساسى از لذت مى برد و با تحلیل عمیق تر این مسأله در فرهنگ دینى مى بینیم که ریشه ى بسیارى از کفرها و عصیان ها از ناشکرى نعمت هاى الهى بر مى خیزد و معمولا انسان هاى مُتْرَف و نعمت زده در اثر غوطهورى در انواع نعمت ها سر به طغیان بر مى دارند و فساد جوامع از فساد مُتْرَفین آغاز مى شود.
(وَ إِذَآ أَرَدْنَآ أَن نُّهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُواْ فِیهَا)[24]
و چون بخواهیم شهرى را هلاک کنیم، خوشگذرانانش را وا مى داریم تا در آن به انحراف ]و فساد [بپردازند.
در چنین خانواده هاى رفاه طلب فرزندان در اوج لذت هاى گوناگون اند ولى از این همه نعمت کمتر لذت مى برند و با کمترین کاستى لب به گلایه و ناسپاسى از همه کس و همه چیز حتّى والدین و خانواده خود باز مى کنند و در محیط هاى بزرگ تر بعدى مثل مدرسه و دانشگاه خوى پرتوقعى و ناسپاسى آنان نسبت به دوستان و مربیان همیشه وجود دارد، اگر معلم یا هم کلاسى ها خدمتى در حق او بکنند نه تنها تشکر نمى کند، بلکه آن را وظیفه مى داند و چشم به کاستى هاى آن دارد و در نتیجه معمولا تنها و بدون یار صمیمى زندگى مى کنند و حتى این روحیه در زندگى زناشویى نیز بلاى خانمان سوزى است که شریک زندگى آنان هر آن چه در محیط خانه زحمت بکشد و ایثار کند، آن را وظیفه مى داند و نه تنها تشکر نمى کند بلکه از کاستى هاى آن شکایت مى کند.
این که آمار طلاق در میان زوج هاى شهرى بیش از روستایى است، در حالى که رفاه شهرى ها بیش از روستایى ها است، ریشه در همین نکته دارد. زیرا خانواده هاى شهرى هر چند در رفاه بیشترى هستند، اما احساس لذت کمترى از داشته هاى خود دارند و لذا با کمترین مشکلى زندگى دچار تزلزل مى شود و ریشه ى همه ى این تعالیم باید از کودکى و دوران زیر هفت سال آغاز شود.
اثر سوم، ابراز محبت هاى افراطى والدین به کودک رشد خوى طلبکارى و بهره کشى از دیگران در همه امور زندگى است. این روحیه هر چند به طور غریزى در همه ى انسان ها وجود دارد و در تعامل هاى اجتماعى هر کس مایل است از مهارت هاى دیگران استفاده کند و مهارت خود را نیز در اختیار آنان قرار دهد و در مجموعه ى این تعاملات از یک سو جامعه قوام مى گیرد و از سوى دیگر در صورتى که روابط عادلانه اى در نظامات اجتماعى برقرار باشد در جامعه عدالت برقرار مى شود.
(نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُم مَّعِیشَتَهُمْ فِى الْحَیَوةِ الدُّنْیَا وَ رَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْض دَرَجَـت لِّیَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضًا سُخْرِیًّا)[25]
ما ]وسایل[ معاشِ آنان را در زندگى دنیا میانشان تقسیم کرده ایم، و برخى از آنان را از ]نظر [درجات، بالاتر از بعضى ]دیگر[ قرار داده ایم تا از یکدیگر و مهارت هاى متقابل یکدیگر بهره مند شوند.
محیط منزل نیز کوچک ترین واحد اجتماعى است که همان احکام را در هاله اى از محبّت و صمیمیت دارا مى باشد و لذا اگر در جامعه ى بزرگ برخى با قدرت و قلدرى از دیگران بهره کشى کنند و از نیرو و مهارت آنان بدون آن که پاسخ مناسبى بدهند ظالمانه بهره ببرند بعد از مدتى در جامعه قشر مرفه و خوش گذرانى به وجود مى آیند که راحت طلبى و اتراف ذاتى آنان مى شود و استثمار و بهره کشى از دیگران حقّ مسلم آنان مى شود، به گونه اى که اگر ضعفا بار زندگى آنان را بر دوش نکشند کوتاهى کرده اند و در انجام وظیفه خود مقصرند. در محیط خانه نیز اگر والدین به دلیل محبت وافرى که به فرزندان دارند، آگاهانه نقش ضعفا را در جامعه بازى کنند و بار امور شخصى و مسؤولیت هایى را که برعهده ى آنان است بردوش گیرند، آرام آرام فرزندان به قشر مرفه و بى درد و بدون مسؤولیتى در خانه تبدیل مى شوند که همه ى بار زحمات و اداره منزل برعهده ى والدین است و ادامه ى این روند او را به فردى تنبل و طلبکار و بى مسؤولیت تبدیل مى کند که خوى بهره کشى و استثمار دیگران حق او مى شود و کار براى او وظیفه ى دیگران مى گردد و در نتیجه شخصیت کاذبِ «همه کس و همه چیز براى من و در خدمت من» در او شکل مى گیرد و طبیعى است که ورود چنین کودکان ناز پرورده و رفاه طلب در جوامع بزرگ ترى مثل مدرسه و دانشگاه، چه مصیبت هایى را براى آنان در پى خواهد داشت.
امام باقر ـ علیه السّلام ـ فرمود:
«چشم پدرم بر مردى افتاد که فرزندش در حالى که بر دستان پدر خود را انداخته بود راه مى رفت. پدرم تا پایان عمر هرگز با او به واسطه خشمى که از این عمل داشت، سخن نگفت.»[26]
خودخواهى، کم طاقتى، اتّکاى به غیر، ضعف نفس، طلبکار از همه، جسارت و بى ادب نسبت به والدین، از آثار زیاده روى در محبّت و لوسى کودکان مى باشد.
آثار لوسى در بزرگسالى
همه مى دانیم زندگى انسان پر از فراز و نشیب است و این گونه نیست که انسان همیشه در رفاه و آسایش باشد، بلکه مصائب و مشکلات فراوان گریبانگیر نوع بشر است. انسانى که در اثر زیاده روى در محبّت به وى در دوران کودکى عادت کرده همواره به دیگران، به خصوص والدین خودش متکى باشد و از طرف دیگر حسّ خودخواهى و طلبکارى از دیگران (شخصیت کاذب) در او به وجود آمده، هنگام حضور در جامعه توقع دارد همواره به او احترام گذاشته شود و همه در خدمت او باشند. اما چون واقعیت جامعه و اجتماع به دور از این خواسته ها است، انسانى سرخورده، افسرده و گوشه گیر خواهد شد.
علاوه بر این نتایج شوم، این گونه انسان ها پس از ازدواج نیز با همسرشان ناسازگار و برخوردى خشن دارند و در نهایت چه بسا سرخوردگى اجتماعى، به خودکشى منجر شود.
«طلب الثَّناءِ بِغَیرِ استحقاق خرق.»[27]
توقّع تعریف از دیگران، در حالى که مستحق آن نباشد، از کم عقلى است.
همچنین خداوند متعال در قرآن کریم از این صفت مذمّت نموده و در توصیف کافران و منافقان مى فرماید:
(یُحِبُّونَ أَن یُحْمَدُواْ بِمَا لَمْ یَفْعَلُواْ)[28]
دوست دارند به آن چه نکرده اند، مورد ستایش قرار گیرند.
راه درمان
براى پیشگیرى از لوس شدن کودک و درمان آن، نکاتى باید مورد توجه قرار گیرد.
1. محبّت به کودک به اندازه و در حدّ اعتدال باشد. در روایتى آمده است:
«شُرّ الاباءِ مَن دعاه البرّ اِلى الاِفراط.»[29]
بدترین پدران کسانى هستند که زیادى روى در محبّت آنان به افراط وادارد.
2. کارهایى که به کودک مربوط است در حدّ توانش به او واگذار شود، مانند راه رفتن، لباس پوشیدن، و...
3. والدین هنگام ناراحتى کودک، ابراز ناراحتى ننموده، بلکه عکس العمل منطقى از خود نشان دهند. مثلا هنگام زخم برداشتن و یا بیمارى کودک، به گونه اى بى تابى نکنند که انگار اتفاق بزرگى افتاده است.
4. اگر کودک از کسى شکایت کرد، بلافاصله و بدون تحقیق حق به جانب او داده نشود.
5. کودک را نباید زیاد از حدّ، تحسین و تشویق کرد و او را از دیگران برتر دانست. لذا در جایزه دادن ها، جشن تولد و یا عبادت گرفتن ها حد و حدود و شؤون خانواده رعایت شود.
تنبیه کودک
تنبیه در لغت، به معناى بیدار و هوشیار کردن است.[30]
هدف از تنبیه در بزرگسالان امورى است از جمله:
1. اصلاح فرد
(الزَّانِیَةُ وَ الزَّانِى فَاجْلِدُواْ کُلَّ وَ حِد مِّنْهُمَا مِاْئَةَ جَلْدَة وَ لاَ تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِى دِینِ اللَّهِ)[31]
به هر زن زناکار و مرد زناکارى صد تازیانه بزنید، و اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید، در ]کار [دین خدا، نسبت به آن دو دلسوزى نکنید.
2. اصلاح و عبرت گرفتن جامعه.
(وَ لَکُمْ فِى الْقِصَاصِ حَیَوةٌ یَـأُوْلِى الاَْلْبَـبِ)[32]
و اى خردمندان، شما را در قصاص زندگانى است.
3. تشفّى خاطر و آرامش مظلوم، در نتیجه جلوگیرى از شعلهور شدن آتش انتقام و هرج و مرج در جامعه.
امّا باید توجه داشت تنبیه در کودک با بزرگسال تفاوت دارد؛ زیرا:
الف. روح لطیف کودک، تاب تحمل تنبیه هاى سخت را ندارد و تنها باید به نحو خاص و با دقت و در صورت ضرورت انجام گیرد.
ب. کودک به دلیل ضعف قواى ادراکى، نمى تواند به خوبى خطا را از صحیح تشخیص دهد و در صورت نیاز و ضرورت، قبلا باید کاملا متوجه خطایش شود. بنابراین تنبیه کودک به دلیل ادرار کردن، رعایت نکردن نجاست و پاکى، وارد کردن ضرر مادى و... آثار منفى و در موارد عکس را مى دهد.
ج. در تنبیه کودک، نباید به دلیل تشفّى خاطر والدین یا دیگران باشد، در حالى که بسیارى از تنبیه ها به همین دلیل صورت مى گیرد.
بنابراین هدف اصلى در تنبیه کودک، اصلاح و تربیت روح او است و بنابر اصل «کُلُّ مَوْلُود یُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ»[33] باید حسّ انصاف و نفس لوّامه ى او متأثر شود و او را از خطا حفظ کند، برخلاف تنبیه بزرگسالان که ممکن است انحراف براى وى ملکه شده باشد و نفس لوامه اى باقى نمانده باشد تا متأثر شود و فقط نفس اماره بر او حاکم باشد.
تنبیه کودک باید از ضعیف به شدید باشد و مناسب کارى باشد که انجام داده است، این مراحل به ترتیب، براى تنبیه کودک توصیه مى شود:
1. کنایه، با ذکر داستان هاى مفید و گنجاندن نکات مورد نظر تربیتى که کودک به آن ها مبتلا مى باشد.
«الکنایةُ اَبلغُ مِن التَّصریح.»[34]
کنایه از صراحت گویى بلیغ تر است.
2. تذکر صریح ولى با خطاب جمعى نه به صورت فردى، به طورى که کودک در جمع مخاطب نباشد و شخصیت او خدشه دار نشود.
حضرت على ـ علیه السّلام ـ فرمود:
«نُضْحُکَ بَیْنَ الْمَلاَِ تَقْرِیعٌ.»[35]
نصیحت برادرت در جمع تحقیر او است.
3. صریح و فردى باشد و در حضور دیگران نباشد.
4. قهر موقت نه طولانى که هدف آن متأثّر کردن روح طفل است. کودک، در صورت طولانى شدن قهر، از جانب پدر و مادر احساس بى میلى کرده و ناخودآگاه قهر کردن را مى آموزد و آن را علیه والدین به کار مى برد! راوى مى گوید: به امام ـ علیه السّلام ـ در مورد فرزندم شکایت کردم. فرمود: «او را نزن و تنها با او قهر کن و قهر تو هم زیاد طول نکشد.»[36]
5. محرومیت کودک از امورى که مورد علاقه ى او است، همچون مسافرت، اسباب بازى و...
6. تنبیه بدنى را هرگز توصیه نمى کنیم و هر چند از برخى روایات و نصوص دینى در موارد خاصى اشاره به تنبیه بدنى شده، ولى در روزگار امروز و شرایط اجتماعى و روانى که بر فرزندان ما حاکم است هرگونه تنبیه بدنى فاصله آنان را از خانواده و مربیان تربیتى بیشتر مى کند و خاطره ى یک برخورد فیزیکى براى همیشه در ذهن آنان به صورت نقطه ى سیاه باقى مى ماند.
تنبیه بدنى همچون چاقوى جراحى است که هر چند بخشى را درمان مى کند، ولى بخش هاى دیگرى را آسیب مى رساند و پزشک حاذق جز در موارد نادر از آن استفاده نمى کند.
«آخر الدواء الکَىّ.»
آخرین مرحله ى درمان سوزاندن ]جراحى[ است.
نکات لازم در تنبیه
1. تنبیه باید بلافاصله بعد از خطا باشد تا تأثیر نیکویى بخشد.
2. دلیل تنبیه، کاملا روشن باشد؛ در غیر این صورت کودک دروغگو، منافق، فرارى از والدین، ترسو، مطیع محض و زورگو بار مى آید و روحیه ى کنجکاوى و استقلال رأى را از دست مى دهد. چنین کودکانى به سرعت روحیه ى نشاط و شادابى خود را از دست مى دهند و هر چند به حسب ظاهر مؤدبند، ولى در باطن منتظر فرصتى هستند تا از بزرگ ترها انتقام بگیرند و در عالم خیال، روزى چند بار والدین خود را کتک مى زنند و از آنان انتقام مى گیرند! خیال پردازى در این گونه بچه ها زیاد است و معمولا عقده هاى خود را هنگام برخورد با برادر و خواهر کوچک تر از خود خالى مى کنند و عمده ى این روحیات تا بزرگى در کودک باقى مى ماند.
3. توجه به خدشه دار شدن شخصیت کودک، مسأله ى عمده در تنبیه است. بنابراین باید از تنبیه کودک در جمع به ویژه نزد کسانى که وى از آن ها خجالت مى کشد و یا از به کار بردن کلمات زشت هنگام تنبیه و یا مقایسه ى او با دیگران به عنوان سرزنش، جداً خوددارى کرد.
4. تنبیه باید گاه گاه و به ندرت باشد. و در غیر این صورت، اولا تنبیه جنبه ى آموزشى خود را از دست مى دهد و پس از مدتى عادى مى شود. همچنین روحیه ى سرکشى و لجاجت را در کودک زنده مى کند.
5. والدین باید پس از تنبیه، اشتباه کودک را فراموش کنند و مدام به یاد او نیاورند. یادآورى خطا مثل ارتکاب آن مضرّ است. علاوه بر آن که کودک حوادث را زود فراموش مى کند، والدین نیز باید مثل او باشند. و خطاهاى او را سریع فراموش نمایند.
6. در صورت عذرخواهى کودک، والدین عذر او را بپذیرند.
حضرت على ـ علیه السّلام ـ به مالک اشتر مى فرماید:
«وَ اقْبَلْ عُذْرَ مَنِ اعْتَذَرَ إِلَیْک.»[37]
و عذر کسى که به سوى تو عذر مى آورد، بپذیر.
7. در مواردى که خطرى کودک را تهدید نمى کند، باید اجازه داد کودک عملا نتیجه ى انجام کارهاى خطرناک خود را ببیند و به اصطلاح تنبیه طبیعى شود، مثلا هنگامى که به بخارى نزدیک مى شود به او هشدار دهند که مى سوزى و سپس دستش را به بخارى نزدیک کنند تا خطر را عملا نیز احساس کند.
8. هرگز ولو در اوج عصبانیت زبان به نفرین و دعا بر علیه فرزند خود نگشایید که دعاى والدین در حق فرزند اثر وضعى خود را خواهد داشت.
امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود:
«اَیّما رَجل دُعا على وَلدِه اورثَهُ اللهُ الفقر.»[38]
هر کس فرزندش را نفرین کند، خداوند او را فقیر مى گرداند.
خشونت با کودک
بسیارى از والدین گمان مى کنند براى حفظ حرمت خویش و تربیت کودک، از ابتدا باید با خشونت و کتک، ناآرامى ها و شیطنت هاى فرزندان را کنترل نمایند، در حالى که نه تنها نتیجه ى مطلوب را نمى گیرند، بلکه این گونه فرزندان، به ویژه پسران بعد از بلوغ، در مقابل خشونت هاى آنان موضع گرفته، از خود دفاع مى کنند و حرمتى براى پدر و مادر قایل نیستند، رفتار خشن با فرزندان، آثار سویى را در پى دارد که ـ علاوه بر آثارى که قبلا ذکر شد ـ به برخى از آن ها اشاره مى کنیم:
1. بدآموزى.
2. پرورش روحیه ى جسارت و دریدگى و یا برعکس ترسویى و بُزدلى دائم.
3. کم کردن محبّت والدین در فرزند و گریز از خانه.
در روایات اسلامى کسانى که به دلیل خشن بودن مورد احترام دیگران قرار مى گیرند، از بدترین افراد امت معرفى شده اند و پدران و مادران خشن از این اصل جدا نیستند. رسول گرامى اسلام ـ صلّى الله علیهوآلهوسلّم ـ مى فرماید:
«شَرُّ النّاسِ یَوْمَ الْقِیامَةِ الَّذِینَ یُکْرَمُونَ اتِّقاءَ شَرِّهِم.»[39]
بدترین مردم در روز قیامت کسانى هستند که از ترس شرّ آن ها مورد احترام هستند.
و نیز فرمودند:
«آگاه باشید که بدترین افراد امّت من کسانى هستند که از ترس ستم آنان مورد احترام قرار گیرند، اى مردم بدانید کسى که مردم از ترس شرّش به او احترام گذارند، از من نیست.»[40]
خوشا به حال فرزندانى که تحت تربیت پدران و مادران فهمیده و آشنا به مبانى تربیتى اسلام قرار دارند، زیرا اگر در خانه اى حکمت و عقل حاکم بود، خیر کثیر حاکم است و اگر نبود خراب و ویران است، گرچه به ظاهر آباد و پر زرق و برق باشد.
رسول گرامى اسلام ـ صلّى الله علیهوآلهوسلّم ـ فرمود:
«مَا مِن بَیت لَیس فیه شىء من الحکمة الا کان خراباً.»[41]
خانه اى نیست، اگر چیزى از حکمت در آن نباشد، جز آن که خراب است.
پدران و مادران بدانند که هر مقدار اهتمام مادى و معنوى در تربیت فرزندان خود بنمایند بر خود اهتمام نموده اند که فرزندان ما پاره هاى تن ما هستند که پیرى و فرسودگى والدین با مشاهده تربیت صحیح و بالندگى معنوى آنان به نشاط و طراوت تبدیل مى شود و والدین حیات خود را در حیات آنان مشاهده مى کنند که فرزند صالح مایه حیات و نور چشم والدین است.
(وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَ جِنَا وَذُرِّیَّـتِنَا قُرَّةَ أَعْیُن وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا)[42]
ولى همه سخن در آن است که مربى و معلم حقیقى پروردگار است و والدین و مربیان تربیتى اگر لایق باشند مجارى سالمى در تربیت کودکان اند. بنابراین همه آن چه در تربیت گفته شد تنها لایه ى سطحى از تربیت کودک است و والدین مى باید با تأسى به سیره ى انبیا و اولیا دائماً در درگاه الهى براى خود و فرزندان خود دعاى خیر نمایند و صلاح و هدایت توحیدى کودکان خود را از مربى حقیقى بخواهند.
سیره ى تربیتى انبیاى الهى در قرآن نه تنها ارائه کرامت انسانى در عمل و نظر با فرزندانشان بود، بلکه دعاى پنهان و آشکار براى عاقبت به خیرى آنان در همه حال بود.
خداوند دعاهاى برجسته برخى از انبیاى خود را در قرآن درباره ى فرزندانشان نقل فرمود که خود میزان اهتمام آنان در دعا و خیرخواهى براى آنان را نشان مى دهد.
دعاهاى حضرات ابراهیم، یعقوب، زکریا، همسر عمران، حضرت مریم ـ علیهم السّلام ـ بیانگر بلندى فکرى آنان درباره ى فرزندانشان است تا به آن جا که حضرت نوح ـ علیه السّلام ـ دست از دعا براى فرزند گناه کارش برنمى دارد و درخواست نجات او را از پروردگار مى نماید.[43]
در پایان مناسب مى دانم به قسمت هایى از دعاهاى امام سجاد ـ علیه السّلام ـ در نیایش بیست و پنجم صحیفه سجادیه پیرامون فرزندانشان اشاره اى کوتاه بنمایم.
بارالها! با بقاى فرزندانم و با صالح گردانیدن آنان براى من و با بهره مندى من از آنان بر من منت گذار.
بارالها! مرا در تربیت کردن، ادب آموختن و نیکى کردن به آنان یارى ام فرما...
بارالها! من و فرزندانم و خانواده ام را از شرّ شیطان رجیم در امان بدار...
بارالها! با قدرت و غلبه ات تسلّط شیطان را از ما بگردان تا به آن جا که شرّ او را به واسطه کثرت دعاهایمان از ما برگردانى و ما از جمله کسانى باشیم که از نیرنگش در امان قرار مى دهى.
بارالها! آنان را نیکوکار، پارسا، بینا، شنوا، فرمان بردار فرامین خودت و دوست و خیرخواه دوستان خودت و دشمن خشمگین همه دشمنانت قرار ده.
بارالها! با توفیق خودت و رحمت خودت همه ى آن چه را که خواستیم به ما عنایت کن و از عذاب دوزخ پناهمان ده و به همه ى مردان و زنان مسلمان و مؤمن همانند آن چه را براى خودم و فرزندانم در دنیا و آخرت از تو خواستم به من عطا کن.
آمین یا ربّ العالمین[44]
1. عوامل موثر در تربیت کودک پیش از تولد
تاثیر والدین در اخلاق کودک
الف) نقش پدر در شخصیت کودک
دعاهای هنگام انعقاد نطفه
توصیه های در زمان و مکان انعقاد نطفه
ب) نقش مادر در شخصیت کودک
اهمیت دوران جنینی
اهمیت انتخاب همسر و مشخصات همسر ایده آل
مراقبت های بهداشتی در دوران بارداری
آثار روانی شیر بر کودک
2. عوامل موثر در شکل گیری شخصیت کودک بعد از تولد
شخصیت خانواده بستر رشد کودک
شخصیت خانواده
تحنک به تربت سیدالشهدا(ع)
گفتن اذان و اقامه در گوش نوزاد
عقیقه و صدقه دادن
3. تاثیر شخصیت خانواده در کرامت نفس کودک
تعریف شخصیت الهی
آرامش در محیط خانواده، اولین سنگ بنای تربیت دینی
دستورات عملی قرآن در کنترل اضطراب
احترام و پرورش شخصیت الهی کودک
ارزش ذاتی انسان در مقایسه با سایر موجودات
جلوگیری از خدشه دار شدن شخصیت مومن
احترام و رشد شخصیت الهی کودک
احترام در آغاز تولد
استراحت و نضافت
آرامش
احترام در دوران شکل گیری شخصیت
پاسخ به سوالات
مالکیت
سلام
احترام والدین به فرزند در سالهای بعد از تولد
الف: نامگذاری
رابطه نام با فرهنگ خانواده
تاثیر نام در محیط خانواده
نام و شخصیت کودک
نام خوب در روز قیامت
نتیجه
ب: خلف وعده
اهمیت وفای به عهد در ارتباط با کودک
نکات برجسته روایت
ج: اتکاء به نفس
1. مشورت با کودک
2. واگذاری امور شخصی کودک به خود او
3. تلقین مثبت یا منفی
آثار کمبود شخصیت (عقدهی حقارت)
انزوا طلبی
2. جسارت و دریدگی
3. لجبازی
4. منفی بافی
آزادی کودک
بازی بزرگتر ها با کودکان راهی به سوی شکوفایی شخصیت کودک
ورزش و بازی کودک
جایگاه ورزش در نظام زندگی انسان
تفاوت بازی و ورزش کودک با ورزش بزرگسالان
اسباب بازی
4. رابطهی محبت و پرورش شخصیت کودک
آثار محبت
1. باروری بذر محبت در وجود کودک
2. تقلید از محبوب
آثار کمبود محبت
راه کارهای محبت به فرزند
1. اظهار محبت و دوستی در رفتار و گفتار
2. بوسیدن فرزند
3. در آغوش گرفتن فرزند
4. داستان سرایی برای کودک
5. بازی و شوخی
6. تحسین و جایزه
اثر سوء محبت افراطی
آثار لوسی در بزرگسالی
راه درمان
تنبیه کودک
نکات لازم در تنبیه
خشونت با کودک